نگاه هشتم

[ پنج شنبه 89/4/3 ] [ 9:38 صبح ] [ م حجت ]
تا فشارت می
افتد زود آب قند می خوری، زود هم اثر می کند، اساساً خاصیت قند و شیرینی همین است
یعنی زود خودش را نشان می دهد. البته آب قند تنها فشار خون را تنظیم می کند اما
فشار مشکلات را نه.
    فشار مشکلات هم آب قند خود را دارد و آن چیزی جز قرآن
نیست. قرآن کریم در حقیقت قندستان و کان قند و نبات است، پس هر گاه فشاری از سوی
دیگران بر تو هجوم آورد سریع به گوشه ای رفته و آیه ای از آیات آن را بنوش.
    مثلاً اگر کسی تو را تهدید کرد که حیثیت و آبروی چندین و چند ساله ات را به
باد خواهد داد این آیه را بخوان که می گوید: هیچ برگی جزبه اذن و اراده حق فرو نمی
افتد و آنگاه با خود بگو وقتی یک برگ خشک پاییزی بی اذن و اراده حق فرو نمی افتد،
چگونه ممکن است آبروی من به همین راحتی و بدون خواست خداوند پایمال شود! هرگز. مگر
اینکه او هم بخواهد و البته آنچه اوبخواهد به خیر وصلاح من است. پس چه
باک.
    
      


[ سه شنبه 89/4/1 ] [ 11:30 عصر ] [ م حجت ]

به شیخ ابوسعید ایو الخیر گفتند :فلانی برروی آب راه میرود شیخ گفت :سهل است وزغی هم برروی آب میرود !

گفتند:فلانی در هوا می پرد

شیخ گفت :مگس هم در هوا می پرد !

گفتند:فلانی در یک لحظه از شهری به شهر دیگر میرود 

شیخ گفت :شیطان هم در یک نفس از مشرق به مغرب میرود !این چیزها را قیمتی نیست

مرد آن است که در میان خلق بنشیند وبرخیزد وبجنبد وبا خلق داد وستد کند وبا خلق بیامیزد اما یک لحظه از خدا غافل نشود


[ سه شنبه 89/4/1 ] [ 4:4 عصر ] [ م حجت ]

شما یک قطعه گوشت مقابل یک سگ
گرسنه بینداز و تماشا کن! خواهی دید که همان اول به دهان نمی کشد بلکه اول بو می
کند تا ببیند با طبع و طبیعت و ذائقه او جور در می آید یا نه، آن وقت به دندان می
کشد.
    اما با تاسف به قول قرآن کریم پاره ای انسان ها از حیوان فروتر شده و
به محض اینکه به لقمه ای دست پیدا می کنند، بی هیچ تامل و درنگی آن را مصرف کرده و
بالامی کشند مثلاً هر کتاب، مجله، مقاله و حرفی را بی مکث و درنگ وارد خیال و ذهن و
دل خود می کنند.
    آدم اگر خوب شد رفیق خوب پیدا می کند و اگر بد شد رفیق بد
به سراغش می آید. ندیده ای توی آشپزخانه ها ظرف های نشسته را کنار نشسته ها و ظرف
های شسته را کنار شسته ها می گذارند.
    توی باغ وحش ها ندیده ای که شیر را
کنار شیر و گرگ را کنار گرگ قرار می دهند. عطارها را ندیده ای که گیاهان دارویی را
هر کدام کنار هم جنس خود در ظرف ها و تشت ها قرار می دهند. 

سلوک باران
-محدرضارنجبر
    
    


[ دوشنبه 89/3/31 ] [ 9:30 عصر ] [ م حجت ]

فرشته‌ تصمیمش‌ را گرفته‌ بود. پیش‌ خدا رفت‌ و
گفت:خدایا، می‌خواهم‌ زمین‌ را از نزدیک‌ ببینم. اجازه‌ می‌خواهم‌ و مهلتی‌ کوتاه.
دلم‌ بی‌تاب‌ تجربه‌ای‌ زمینی‌ است
.
خداوند درخواست‌ فرشته‌ را پذیرفت.فرشته‌ گفت: تا بازگردم،
بال‌هایم‌ را اینجا می‌سپارم، این‌ بال‌ها در زمین‌ چندان‌ به‌ کار من‌ نمی‌آید
.
خداوند بال‌های‌ فرشته‌ را روی‌ پشته‌ای‌ از بال‌های‌ دیگر
گذاشت‌ و گفت: بال‌هایت‌ را به‌ امانت‌ نگاه‌ می‌دارم، اما بترس‌ که‌ زمین‌
اسیرت‌ نکند زیرا که‌ خاک‌ زمینم‌ دامنگیر است
.
فرشته‌ گفت: بازمی‌گردم، حتماً‌ بازمی‌گردم.

این‌ قولی‌ است‌ که‌ فرشته‌ای‌ به‌ خداوند می‌دهد.
فرشته‌ به‌ زمین‌ آمد و از دیدن‌ آن‌ همه‌ فرشته‌ بی‌بال‌
تعجب‌ کرد. او هر که‌ را که‌ می‌دید، به‌ یاد می‌آورد. زیرا او را قبلاً‌ در بهشت‌
دیده‌ بود. اما نفهمید چرااین‌ فرشته‌ها برای‌ پس‌ گرفتن‌ بال‌هایشان‌ به‌ بهشت‌
برنمی‌گردند
.
روزها گذشت‌ و با گذشت‌ هر روز فرشته‌ چیزی‌ را از یاد برد.
و روزی‌ رسید که‌ فرشته‌ دیگر چیزی‌ از آن‌ گذشته‌ دور و زیبا به‌ یاد نمی‌آورد؛
نه‌ بالش‌ را و نه‌ قولش‌ را
.
فرشته‌ فراموش‌ کرد. فرشته‌ در زمین‌ ماند. فرشته‌ هرگز به‌
بهشت‌ برنگشت
.

‌عرفان‌ نظرآهاری


[ شنبه 89/3/29 ] [ 12:40 عصر ] [ م حجت ]
<   <<   56   57   58   59   60   >>   >
درباره وبلاگ
پیوندهای روزانه
موضوعات وب