نگاه هشتم

روزی یکی از دوستان بهلول گفت: ای بهلول! من اگر انگور بخورم، آیا حرام است؟ بهلول گفت: نه! پرسید: اگر بعد از خوردن انگور در زیر آفتاب دراز بکشم، آیا حرام است؟ بهلول گفت: نه! پرسید: پس چگونه است که اگر انگور را در خمره ای بگذاریم و آن را زیر نور آفتاب قرار دهیم و بعد از مدتی آن را بنوشیم حرام می شود؟....

بهلول گفت: نگاه کن! من مقداری آب به صورت تو می پاشم. آیا دردت می آید؟ گفت: نه! بهلول گفت: حال مقداری خاک نرم بر گونه ات می پاشم. آیا دردت می آید؟ گفت: نه! سپس بهلول خاک و آب را با هم مخلوط کرد و گلوله ای گلی ساخت و آن را محکم بر پیشانی مرد زد! 

مرد فریادی کشید و گفت: سرم شکست! بهلول با تعجب گفت: چرا؟ من که کاری نکردم! این گلوله همان مخلوط آب و خاک است و تو نباید احساس درد کنی، اما من سرت را شکستم تا تو دیگر جرات نکنی احکام خدا را بشکنی!!

[ یکشنبه 89/4/13 ] [ 7:55 عصر ] [ م حجت ]

برخی دنیا راخانه می
دانند از این رو هرجور دل شان بخواهد زندگی کرده و رفتار می کنند درست مثل خانه
خود که انسان به میل خود می پوشد، می نوشد و هیچکس هم حق خرده گیری 


و ایراد و
اشکال بر او را ندارد. ولی مردان خدا دنیا را خانه نمی بینند بلکه خوان حق قلمداد کرده
یعنی آن را نوعی میهمانی تلقی می کنند و اینجاست که تابع میزبان خود اند و هر کجا 


که او بگوید می نشینند و هرگونه که با مذاق او جور باشد می پوشند و در یک کلمه خود
را یله، آزاد و رها نمی انگارند.
   

 یادش بخیر! در قدیم آسیاب ها آبی بود، البته در ظاهر از
آب هیچ خبری نبود و آنچه به چشم می آمد دو قطعه سنگ بزرگ دایره ای شکل بودکه می
چرخیدند و در میان خود گندم ها را آرد 


می کردند اما چرخش سنگ ها از خود نبود بلکه
از چرخش آبی بود که در زیر جاری بود. و داستان ما آدم ها چقدر به همان سنگ های
آسیاب نزدیک و شبیه است. چون ما هم اگر در 


این دنیا چرخش وگردش و حرکت و اقدامی
مثبت داریم نه از خود که از خداوند است و این صریح سخن خداوند در قرآن کریم است که
فرمود: آنچه از خوبی به شما برسد از اوست.


[ جمعه 89/4/11 ] [ 9:50 عصر ] [ م حجت ]

نکته: آورده اند: واعظی بر هارون الرشید وارد شد. هارون به او گفت: نصیحتم
کن
.

واعظ گفت: ایها الامیر اگر در بیابان تشنه شوی و عرصه بر تو تنگ شود
یک لیوان آب را به چه قیمت می خری؟

هارون گفت: به نیمی از حکومت و سلطنتم.
واعظ گفت: اگر ادرارت بند آید و در فشار قرار گیری چه می کنی؟
گفت: نصف دیگر حکومتم را حاضرم بدهم که این مرض برطرف شود.
واعظ گفت: به هوش باش و به سلطنتی دل مبند که قیمتش دریافت یک لیوان
آب و دفع همان لیوان آب است
.

 


[ چهارشنبه 89/4/9 ] [ 9:49 عصر ] [ م حجت ]

آب‌ها خط‌کشی نمی‌کنند،
هم دست‌های پاک را می‌پذیرند و هم دست‌های آلوده را. آینه‌ها هم مرزبندی نمی‌کنند،
هم چهره‌های زشت را نشان می‌دهند و هم چهره‌های زیبا را
.

پیامبر(ص) هم آب بود و هم آینه، یعنی برای همه بود. یعنی همه از
اخلاق خوب پیامبر(ص) برخوردار بودند و بهره می‌بردند. پس اگر پیامبر(ص) مهربان
بود، با همه مهربانی می‌کرد و اگر حرمت و احترام می‌گذاشت، برای همه بود. اگر گره
گشایی می‌کرد، گره از کار همه می‌گشود، او هرگز اهل تبعیض و تفاوت نبود
.

زرگرها وقتی بخواهند بدانند که سکه‌ای طلا هست یا نه، آن را به
زمین زده و آنگاه از جنس صدای آن متوجه می‌شوند
.

خدا هم زرگر عالم است وقتی بخواهد بفهماند کسی طلا هست یا نه و یا
جنس خوبی دارد یا نه، او را چند صباحی ـ و به ظاهرـ به زمین می‌زند و مشقات و
مشکلاتی را برایش فراهم می‌سازد و آنگاه از جنس حرف‌ها و برخوردها و رفتارهایش
مشخص می‌کند که او چگونه آدمی است
.

دندان پیامبر(ص) را شکستند اما او به جای آن که نفرین کرده و نفرتی
در دلش پدید آید دستان خود را به سمت آسمان بلند کرده و می‌فرمود
:
"
اهد قومی انهم
لا یعلمون؛ خدایا اینها نمی‌دانند و تو اینها را هدایت کن
."
یعنی جواب بدی را با خوبی می‌داد. 

حال اگر اسوه ما پیامبر(ص) باشد ما هم باید بدی‌ها را با خوبی جواب
دهیم


[ چهارشنبه 89/4/9 ] [ 11:17 صبح ] [ م حجت ]




















 
استادی درشروع کلاس درس، لیوانی پراز آب به دست گرفت. آن
را بالا گرفت که همه ببینند. بعد از شاگردان پرسید
:

به نظر شما وزن این لیوان چقدر است؟

شاگردان جواب دادند:

50
گرم ، 100 گرم ، 150 گرم

استاد گفت:

من هم بدون وزن کردن، نمی دانم دقیقا“ وزنش چقدراست. اما
سوال من این است: اگر من این لیوان آب را چند دقیقه همین طور نگه دارم، چه اتفاقی
خواهد افتاد؟


شاگردان گفتند: هیچ اتفاقی نمی افتد.

استاد پرسید:

خوب، اگر یک ساعت همین طور نگه دارم، چه اتفاقی می افتد؟

یکی از شاگردان گفت: دست تان کم کم درد میگیرد.

حق با توست... حالا اگر یک روز تمام آن را نگه دارم چه؟

شاگرد دیگری گفت: دست تان بی حس می شود. عضلات به شدت تحت
فشار قرار میگیرند و فلج می شوند. و مطمئنا“ کارتان به بیمارستان خواهد کشید و همه
شاگردان خندیدند
.

استاد گفت: خیلی خوب است. ولی آیا در این مدت وزن لیوان
تغییرکرده است؟


شاگردان جواب دادند: نه

پس چه چیز باعث درد و فشار روی عضلات می شود؟ درعوض من چه
باید بکنم؟


شاگردان گیج شدند. یکی از آنها گفت: لیوان را زمین
بگذارید
.

استاد گفت: دقیقا“ مشکلات زندگی هم مثل همین است.

اگر آنها را چند دقیقه در ذهن تان نگه دارید.

اشکالی ندارد. اگر مدت طولانی تری به آنها فکر کنید، به
درد خواهند آمد
.

اگر بیشتر از آن نگه شان دارید، فلج تان می کنند و دیگر
قادر به انجام کاری نخواهید بود
.

فکرکردن به مشکلات زندگی مهم است.. اما مهم تر آن است که
درپایان هر روز و پیش از خواب، آنها را زمین بگذارید
.

به این ترتیب تحت فشار قرار نمی گیرند، هر روز صبح سرحال
و قوی بیدار می شوید و قادر خواهید بود از عهده هرمسئله و چالشی که برایتان پیش می
آید، برآیید
!

دوست من، یادت باشد که لیوان آب را همین امروز زمین
بگذاری
.

زندگی همین است!

 


[ سه شنبه 89/4/8 ] [ 10:23 عصر ] [ م حجت ]
<   <<   56   57   58   59   60   >>   >
درباره وبلاگ
پیوندهای روزانه
موضوعات وب