نگاه هشتم |
حاج اسماعیل دولابی در بیان ویژگیهای سرزمین کربلا می گوید:
«کربلا تربت میسازد و همه ابدان شیعیان را تربت میکند. از عطش، آب بدن خشک میشود و تشنه دنیا و آخرت میشود. هم تشنه آب ظاهری میشود و هم تشنه معنوی. تشنگی، آب بدن را میکشد و کم میکند و آن را خشک و خاک و تربت میکند. کسی که تشنه کربلا شد، بدنش سرانجام تربت میشود؛ همین بدن ظاهری، حتی اگر نمرده باشد.» «تربت را اگر به دریا بزنی، خجالت میکشد که طغیان کند و ساکت میشود. اگر آن را به تب شدید چهل درجه عرضه کنی، تب فوراً ساکت میشود و از آن بدن میرود، خجالت میکشد. تربت به او میگوید تو حرف نزن، من مال کربلایم. به تب میگوید من از صبح تا ظهر عاشورا طوفانها دیدهام.» «تو فقط یک طوفان دیدهای. تب خجالت میکشد و تا تربت امام حسین(ع) به آن میرسد سرش را پایین میاندازد و میرود. اگر به دریایی که طغیان کرده تربت نشان دهی، خجالت میکشد، سرش را پایین میاندازد و آرام میگیرد. همه شما، هم با عقلتان، هم با محبتتان و هم با ولایتتان میبینید که این درست است.» «اساساً وقتی کسی که ابتلا زیاد دیده است میآید، کسی که کم مصیبت دیده است، خاموش میشود. کسی برادر و یا عیالش مرحوم شده، دیگری بچهاش مرحوم شده و گریه میکند. وقتی آن که ابتلای بزرگتر دیده وارد میشود، آن یکی خاموش میشود و دیگر خجالت میکشد گریه کند. این خیلی ساده است. تمام ابتلائاتی که ما در دنیا میکشیم، با یاد کربلا ساکت میشود.»
[ دوشنبه 90/9/14 ] [ 8:35 صبح ] [ م حجت ]
• امام رضا (سلام الله علیه) : • إن بَکَیتَ عَلَى الحُسَینِ حَتَّى تَصیرَ دُموعُکَ عَلى خَدَّیکَ غَفَرَ اللَّهُ لَکَ کُلَّ ذَنبٍ أذنَبتَهُ. اگر بر حسین بگریى، چندان که اشکهایت بر گونهات جارى شود، خداوند هر گناهى را که مرتکبشدهاى، مىآمرزد. بحارالأنوار - ج 44 - ص 286 . دانشنامه امام حسین (علیه السلام): ج9- ص390 – ح2695 [ یکشنبه 90/9/13 ] [ 9:23 صبح ] [ م حجت ]
چند صباحی است دشمن از طریق ماهواره به خانه های ما حمله کرده .انواع شبهات به مناسبت های مختلف برای بی اعتقادکردن جوانان این مرزوبوم مطرح می کند .کارمادرکلاس درس زیاد شده .هرروز باید جواب دهیم چرا لعن ونفرین ؟ چرا عزاداری وسیاه پوشیدن بعد هزار سال ؟ اصلا جنگ حسین نتیجه جنگ پدران او با پدران یزید بود و..... اما میخواهم بگویم مقوله حسین سوای همه مقوله هاست .می خواهم بگویم دشمن هرجا موفق شود اینجا شکست خورده است .عشق حسین چنان با گوشت وخون مردم عجین شده است که هیچ شبهه ای نمی تواند مردم را از حسین جدا کند .همین دیروز دیدم همان بچه هایی که حوصله اطاعت خدا را ندارند همه دغدغه شان ،رعایت ادب حسین شده بود .همان ها که جاهلانه شبهات دشمن را تکرار می کردند بازهم عزادار بودند گویا دل حریف عقل نمی شود !!! آری دشمن کور خوانده است که: ان للحسین حراره فی قلوب المومنین لم یبرد ابدا واصلا جنس حسین وغم او جنس دیگری است ! [ جمعه 90/9/11 ] [ 5:33 عصر ] [ م حجت ]
خوشا از دل نم اشکی فشاندن [ چهارشنبه 90/9/9 ] [ 7:48 عصر ] [ م حجت ]
میرزا خلیل طبیب اهل کربلا و ساکن این شهر بلا به مدت پنجاه سال بود که نمازصبحش را در حرم با صفای سلطان کربلا اقامه می کرد ؛ وی در یکی از شبهای جمعه که در حرم بیتوته کرده بود نزدیک به اذان صبح به خواب رفته و در رویایی شیرین ، یک جوان اعرابی ( اعرابی = دهاتی ) را مشاهده می کند که بعد از ورود به حرم به ضریح مقدس عرض ادب کرد و گفت : السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین در این لحظه میرزا مشاهده می کند که شش گوشه ی حرم شکافته شده و نوری از ضریح به بیرون ساطع شده و فرمود : السلام علیکم و رحمة الله و برکاته و سپس وجود مطهر امام حسین (ع)جوان را در آغوش گرفته و مورد نوازش و مرحمت قرار می دهد. میرزا با صدای اذان صبح حرم از این خلصه ی شیرین و شگفت انگیز به خود آمده و متحیر که تعبیر این رویای صادقه چه بوده نگاهش به درب حرم افتاده و مشاهده می کند که همان جوان وارد صحن حرم شد و سلام داد و سپس وارد حرم شد. بعد از ورود آن جوان به داخل حرم ، میرزا موفق به مشاهده ی باقی ماجرا نمی گردد تا اینکه بعد از خروج جوان اعرابی از داخل حرم سریعا خود را به او رسانده و ماجرای حادث شده را تعریف و حکمت و تعبیر آن رویای رمز آلود را از آن جوان جویا می گردد. جوان اعرابی حکمت آن رویا را اینگونه بیان می کند : پدر و مادری دارم پیر و فرسوده که به دلیل عشق و علاقه ی وافر آنان به امام حسین (ع(می بایست در هر شب جمعه یکی از آن دو را به دلیل نداشتن مرکب و سوار ، سوار بر دوش خود کرده و تا حرم که فاصله ی آن با منزل 10 فرسخ است با پای پیاده حمل نمایم ؛ این هفته که نوبت پدرم بود ، مادرم بنای ناسازگاری گذارد که من هم بایستی همراه با پدرت رهسپار زیارت ابا عبدالله الحسین گردم ؛ به ایشان گفتم مادر جان این هفته نوبت پدر است اما ایشان قبول نکرده و بیان داشت که به دلم گذارده اند که تا هفته ی دیگر در قید حیات نیستم لذا باید مرا نیز با خود ببری. از این رو فی الفور پدرم را به حرم رسانده و با رجعت به منزل ، مادرم را نیز تا حرم بر دوش خود حمل نمودم ؛ هنگامی که وارد حرم شدم از آنجایی که به شدت خسته و بی حال بودم وقتی به امام حسین (ع)عرض سلام و ادب کردم ، ایشان نیز آنگونه که در رویا دیدی جواب مرا دادند . . . . . حسین جان ... بی امتحان جواب سلام مرا بده رسوا شود این " دل سیاه " اگر امتحان کنی ... از تو به خدا دلبــــر محبوبتـــری نیست از من به خــــدا " نوکر معیوبتـــری " نیست [ دوشنبه 90/9/7 ] [ 9:47 عصر ] [ م حجت ]
|
|
[ طراحی : پرشین اسکین ] [ Weblog Themes By : Persian skin ] |