سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نگاه هشتم

امام صادق علیه السلام فرمود:

به درستى که (گاه باشد) بین آدمى و بهشت به خاطر گناهان زیادش فاصله اى بیش از فاصله زمین تا عرش باشد پس چنین کسى را چاره اى نیست جز اینکه از خوف خداى عزوجل بگرید و بر گناهان خویش اشک ندامت بریزد

تا فاصله او و بهشت نزدیکتر از فاصله پلک چشم تا مردمک چشم شود


[ شنبه 91/7/29 ] [ 4:52 عصر ] [ م حجت ]

"دلـــــــم"....؟؟؟

چرا" دلــــم "پیدا نیست...؟!؟!؟

انگار" دلـــــــم" بین هزاران رنگ گم شده...

نمیدانم" دلـــــــم" را کجا؛جا گذاشتم...من که حواسم جمع بود...

دوست داشتم دست "دلـــــــم" را محکم بگیرم...

وبیاورمش پیش خودت وبا هم بگوییم: یا علی...

این روزها برایم از" تو" نوشتن سخت شده..نه اینکه  فکر کنی خسته ام؛نه!

این روزها "تو" زندگی ام کم شده...این روزها "او" زندگی ام هم کم شده...

این روزها فقط من هستم و من...نه "تو"  و نه "او" ...

"تو" و "او" ندارید که...شما همیشه با همید..."تو" و "او" همیشه با همید...

این "منــــــــم" که باز هم تنها شده ام...تنهــــــــــا و بی کس...

می بینی حال و روز "دلـــــــــم" را...

نمیدانم چرا "دلــــــــم" که میگیرد یاد تو می افتم...نگیرد نمی افتم...

گاهی باید بگیرد...تنگ شود...تا یادش بیفتد...

 گاهی هم باید" تــــــــو " " دلـــــــــم"  را محکم بگیری تا نیفتد...

باید محکم دستت را بگیرد تا من نیفتم..."دلـــــــم" را میگویم... باید محکم دستت را

بگیرد...و گرنه باز می افتم...

 دور از خودم می افتم...هم از قله ی عاشقی های "تـــــو"...هم از اوج بندگی "او"...

این روزها از تو نوشتن برایم سخت شده...

این روزها به دوری از "تـــــــو" نزدیک  شده ام...

این روزها پایم لبه ی پرتگاه دوری از "تــــــو"ست...

"دلـــــــم" گرفت...دیگر وقتش رسیده که بگیرد...

خدا کند بگیرد...هم خودش بگیرد؛هم دستت را...

"تـــــــــو" باید بیایی و بگیری...دست "دلــــــــم"  را...

"دلـــــــم"دستش نمی رسد که بگیرد "تـــــــو را...

بیا و دست "دلــــــــم" را بگیر...بیا  "دلـــــــم"  را از دست "مـــــن" نجات بده...

بیا...

بیا...

بیا...

به خوابم...به عمق "دلـــــــــم"...

خوب است آن روز که میایی باز هم به خوابم "من" نباشد دیگر...

خوب است "تــــــــو" باشی...زیر سایه ی لطف "او" ... و من نباشد دیگر...

این تنها آرزوی من است:

دیدار "تـــــــــو"  زیر سایه ی "او" ...بدون من...بدون من...بدون من...


[ سه شنبه 91/7/25 ] [ 7:28 عصر ] [ م حجت ]

در نزدیکی منزل ایشان در خیابان امیرکبیر، دکتری بود به نام ایوب که برای دخترانش معلم موسیقی آورده بود و صدای موسیقی بلند بود، به گونه‌ای که از صدای آن همسایه‌ها ناراحت بودند. ایشان برای دکتر پیغام فرستاد و از او خواست که از این کار دست بردارد، اما دکتر جواب داده بود که من این کار را ترک نمی‌کنم و شما هر اقدامی که می‌خواهید بکنید.

مرحوم شاه آبادی تا روز جمعه صبر کردند و آن‌گاه در جلسه روز جمعه که در مسجد شاه سابق تشکیل شده بود، به مردم گفتند خوب است از این به بعد هر کس از این خیابان عبور می‌کند چون به مطب دکتر رسید، داخل مطب شده و سلام کند و آن‌گاه با خوشرویی از او بخواهد که آن عمل خلاف را ترک کند.

از آن پس هر کس از جلوی مطب عبور می کرد برای انجام وظیفه شرعی خود، داخل مطب می‌شد و سلام کرده و موضوع را با زبان خوش در میان می‌گذاشت و خارج می‌شد. چند روز به این منوال گذشت و دکتر هر روز با صدها مراجعه کننده مواجه می‌شد که همگی یک مطلب را به او تذکر می‌دادند. وی دید اگر بخواهد به لجاجت خود ادامه دهد نه تنها باید مطب خود را تعطیل کند بلکه مجبور است از آن خیابان هم کوچ کند. از این رو دست از ایجاد مزاحمت برداشته، جلسه آموزش موسیقی دخترانش را تعطیل کرد.

آیت الله شاه آبادی در یکی از روزها که به طرف مسجد می‌رفت دکتر ایوب را دید که به طرف او می‌آید، وقتی دکتر نزدیک شد، از شدت خنده نمی‌توانست سلام کند و بالاخره پس از احوالپرسی گفت: «آقای شاه‌آبادی با قدرت ملت کار را تمام کردی و من گمان می‌کردم شما به مراجع قانونی و محاکم قضایی مراجعه می‌کنید که من به سادگی می‌توانستم جواب آن‌ها را بدهم و هرگز درباره این روش مردمی نیاندیشیده بودم


[ دوشنبه 91/7/17 ] [ 6:47 عصر ] [ م حجت ]

4. گذشته که گذشت و نیست، آینده هم که نیامده و نیست. 
غصه ها مال گذشته و آینده است. حالا که گذشته و آینده نیست، پس چه غصه
ای؟ تنها حال موجود است که آن هم نه غصه دارد و نه قصه.

5. موت را که بپذیری، همه ی غم و غصه ها می رود و بی اثر می شود. وقتی با 

حضرت عزرائیل رفیق شوی، غصه هایت کم می شود. آمادگی موت خوب است، نه زود
مردن. بعد از این آمادگی، عمر دنیا بسیار پرارزش خواهد بود. ذکر موت،
دنیا را در نظر کوچک می کند و آخرت را بزرگ. حضرت امیر علیه السلام
فرمود:یک ساعت دنیا را به همه ی آخرت نمی دهم. آمادگی باید داشت، نه عجله
برای مردن.
6.اگر دقّت کنید، فشار قبر و امثال آن در همین دنیاقابل مشاهده است؛ مثل
بداخلاق که خود و دیگران را در فشار می گذارد.


[ پنج شنبه 91/7/13 ] [ 4:1 عصر ] [ م حجت ]

پندهایی از حاج محمّد اسماعیل دولابی (رحمة الله علیه)
1. هر وقت در زندگی‌ات گیری پیش آمد و راه بندان شد، بدان خدا کرده است؛
زود برو با او خلوت کن و بگو با من چه کار داشتی که راهم را بستی؟ هر کس
گرفتار است، در واقع گرفته ی یار است.


2. زیارتت، نمازت، ذکرت و عبادتت را تا زیارت بعد، نماز بعد، ذ کر بعد و
عبادت بعد حفظ کن؛ کار بد، حرف بد، دعوا و جدال و… نکن و آن را سالم به
بعدی برسان. اگر این کار را بکنی، دائمی می شود؛ دائم در زیارت و نماز و
ذکر و عبادت خواهی بود.

3. اگر غلام خانه‌زادی پس از سال ها بر سر سفره صاحب خود نشستن و خوردن، 

روزی غصه دار شود و بگوید فردا من چه بخورم؟ این توهین به صاحبش است و با
این غصه خوردن صاحبش را اذیت می کند. بعد از عمری روزی خدا را خوردن، جا
ندارد برای روزی فردایمان غصه دار و نگران باشیم.


[ سه شنبه 91/7/11 ] [ 4:42 عصر ] [ م حجت ]
<   <<   51   52   53   54   55   >>   >
درباره وبلاگ
پیوندهای روزانه
موضوعات وب