نگاه هشتم
دلم قرار نمی گیرد از فغان بی تو
سپند وار زکف داده ام عنان بی تو

ز تلخ کامی دوران نشد دلم فارغ
زجام عشق لبی تر نکرد جان بی تو

چون آسمان مه آلوده ام زتنگ دلی
پراست سینه ام از اندوه گران بی تو

نسیم صبح نمی آورد ترانه شوق
ســــر بهـــار ندارند بلبـــلان بی تو

لب از حکایت شبهای تار می بندم
اگر امان دهدم چشم خونفشان بی تو

چو شمع کشته ندارم شراره ای به زبان
نمی زندسخنم آتشی به جان بی تو

ز بی دلی و خموشی چو نقش تصویرم
نمی گشایدم از بی خودی زبان بی تو

عقیق سرد به زیر زبان تشنه نهم
چو یادم آید از آن شکرین دهان بی تو

گزاره غم دل را مگر کنم چو امین
جدا ز خلق به محراب جمکران بی تو

[ سه شنبه 89/5/5 ] [ 7:43 عصر ] [ م حجت ]
صبح بی‌تو رنگ بعد از ظهر یک آدینه دارد
بی‌‌تو حتی مهربانی حالتی از کینه دارد
بی‌تو می‌گویند تعطیل است کار عشقبازی
عشق اما کی خبر از شنبه و آدینه دارد
جغد بر ویرانه می‌خواند به انکار تو اما
خاک این ویرانه‌ها بویی از آن گنجینه دارد
خواستم از رنجش دوری بگویم یادم آمد
عشق با آزار خویشاوندی دیرینه دارد
روی آنم نیست تا در آرزو دستی برآرم
ای خوش آن دستی که رنگ آبرو از پینه دارد
در هوای عاشقان پر می‌کشد با بیقراری
آن کبوتر چاهی زخمی که او در سینه دارد
ناگهان قفل بزرگ تیرگی را می‌گشاید
آنکه در دستش کلید شهر پر آیینه دارد

آقابیا تا زندگی معنا بگیرد، آقابیا تا این شکسته کشتی ما، آرام راه ساحل دریا بگیرد، آقا بیا تا کی دو چشم انتظارم، شب‌های جمعه تا سحر احیا بگیرد...
قیصر امین پور 

[ سه شنبه 89/5/5 ] [ 7:11 عصر ] [ م حجت ]

[ سه شنبه 89/5/5 ] [ 6:56 عصر ] [ م حجت ]

خدای من ! اگر
مرا به گناهم بگیری من هم تو را به عفوت میگیرم ،خدای من !به عزت وجلالت سوگند اگر
مرا به گناهانم مطالبه کنی من نیز تورا به عفوت مطالبه میکنم واگر مرا به خاطر
لئامت من مطالبه کنی من نیز تورا به بزرگواریت مطالبه میکنم واگر مرا به آتش جهنم
ببری من نیز به دوزخیان میگویم که من تو را دوست دارم !

امام در این بخش
بجای نیاز به ناز میپردازد که از ظرایف دعا ست

مانند فرزند
خطاکاری که زندگیش توسط پدر اداره میشود وخود را سزاوار کیفر میبیند ،
بارعایت فاصله سر خود را به زیر انداخته آهسته عذر خواهی میکند وسعی میکند
عواطف پدر را تحریک کند با سخنانی لطیف ومودبانه دل پدر را به خود مهربان میکند
تاکار به آنجا برسد که پدر اورا در آغوش بگیرد ودستی بر سرش بکشد حال
شروع میکند به ناز کردن که اگر مواخذه ام کنی تو را با بخششت میگیرم

اگر بگویی چرا
این جرم را مرتکب شدی میگویم پس بخشش وجود تو کجا رفت ؟

اگر حتی تنبیهم
کنی میگویم دوستت دارم!

اگر فرزند در
ابتدا اینگونه سخن میگفت بی ادبی بود اما حال که خود را در آغوش پدر میبیند
این سخنان جادارد مناجات کننده هم چنین است واین یکی از شیوه های راز ئنیاز
باخداست که فقط در دعاهای اهل بیت دیده میشود

برگرفته از کتاب
شکوه نجوا (شرح مناجات شعبانیه ) استاد مصباح یزدی


[ سه شنبه 89/4/29 ] [ 6:28 صبح ] [ م حجت ]

[ شنبه 89/4/26 ] [ 5:2 عصر ] [ م حجت ]
<   <<   141   142   143   144   145   >>   >
درباره وبلاگ
پیوندهای روزانه
موضوعات وب