نگاه هشتم |
وقتی ایه توبه نازل شد ابلیس به آواز بلند یاران خودرا فراخواند .وقتی همه جمع شدند گفت این آیه نازل شده با وجود چنین نویدی از جانب خدا چه کنیم ؟ هرکس طرحی داد تا اینکه یکی از یارانش گفت :من این کار را بر عهده می گیرم ،گفتند چگونه ؟گفت" آرزوی دراز دردل انسان قرار می دهم تا توبه را به تاخیر اندازد وچون مرتکب گناه شد توبه را از یادش می برم . [ یکشنبه 90/1/14 ] [ 10:24 عصر ] [ م حجت ]
زندگی با همه وسعت خویش محفل ساکت غم خوردن نیست [ شنبه 90/1/13 ] [ 9:26 صبح ] [ م حجت ]
یکی از مردان خدا گفته:سه مسئله از سه کتاب از کتاب های فقه خواندم و همین سه مسئله مرا کافی است: [ پنج شنبه 90/1/11 ] [ 11:41 صبح ] [ م حجت ]
پنج مسئله از هفتصد عالم پرسیدم همه یک جواب دادند. [ چهارشنبه 90/1/10 ] [ 4:27 عصر ] [ م حجت ]
تنها نجات یافته کشتی، اکنون به ساحل این جزیره دور افتاده، افتاده بود. او هر روز را به امید کشتی نجات، ساحل را و افق را به تماشا می نشست. سرانجام خسته و نا امید، از تخته پاره ها کلبه ای ساخت تا خود را از خطرات مصون بدارد و در آن لختی بیاساید. اما هنگامی که در اولین شب آرامش در جستجوی غذا بود، از دور دید که کلبه اش در حال سوختن است و دودی از آن به آسمان می رود. بدترین اتفاق ممکن افتاده و همه چیز از دست رفته بود. از شدت خشم و اندوه در جا خشک اش زد. فریاد زد: « خدایــــــــــــا! چطور راضی شدی با من چنین کاری بکنی؟ » صبح روز بعد با صدای بوق کشتی ای که به ساحل نزدیک می شد از خواب پرید. کشتی ای آمده بود تا نجاتش دهد. مرد خسته، و حیران بودنجات دهندگان می گفتند: "خدا خواست که ما دیشب آن آتشی را که روشن کرده بودی ببینیم" [ چهارشنبه 90/1/10 ] [ 11:57 صبح ] [ م حجت ]
|
|
[ طراحی : پرشین اسکین ] [ Weblog Themes By : Persian skin ] |