نگاه هشتم

 

یزید روزی با اصحابش به قصد شکار به صحرا رفت. به اندازه دو یا سه روز از شهر شام دور شد، ناگاه آهویی ظاهر شد یزید به اصحابش گفت: خودم به تنهایی در صید این آهو اقدام می‌کنم کسی با من نیاید. آهو او را از این وادی به وادی دیگر می‌برد. نوکرانش هر چه در پی او گشتند اثری نیافتند.

ایزید در صحرا به صحرانشینی برخورد کرد که از چاه آب می‌کشید. مقداری آب به یزید داد ولی بر او تعظیم و سلامی نکرد.

یزید گفت: اگر بدانی که من کیستم بیشتر من را احترام می‌کنی! آن اعرابی گفت ای برادر تو کیستی؟ گفت: من امیرالمومنین یزید پسر معاویه هستم. اعرابی گفت: سوگند به خدا، تو قاتل حسین بن علی(علیهماالسلام) هستی ای دشمن خدا و رسول خدا.

اعرابی خشمگین شد و شمشیر یزید را گرفت که بر سر یزید بزند، اما شمشیر به سر اسب خورد، اسب در اثر شدت ضربه فرار کرد و یزید از پشت اسب آویزان شد. اسب سرعت می‌گرفت و یزید را بر زمین می‌کشید، آنقدر او را بر زمین کشید که او قطعه قطعه شد. اصحاب یزید در پی او آمدند، اثری از او نیافتند، تا این که به اسب او رسیدند فقط ساق پای یزید روی رکاب آویزان بود

 


[ شنبه 89/9/27 ] [ 7:35 عصر ] [ م حجت ]


شیـخ طوسى(ره) مى‌نویسد: «شمر را دستگیر کردند و نزد مختار آوردند. مختار دستور داد گـردن او را زدند و جسدش را در دیگ روغن جوشیده افکندند و یکى از یاران مختار با پاى خود سر شمر را لگد مى‌کرد.»


براى شمربن ذى الجوشن اسم‏هاى دیگرى چون اوس یا شرحبیل نیز ذکر شده است. او را ذى الجوشن، صاحب زره و جوشن مى‏گفتند زیرا سینه او برآمده بود و همانند سپرى بسته شده نشان مى‏داد. او نخست از یاران على علیه‏السلام در جنگ صفین و از فرماندهان شجاع و نامدار کوفه بود که در کنار حسن (ع) و حسین (ع) در رکاب امام علیهم‏السلام حاضر بوده است اما سرشت ناپاک او به خاطر عمل زشت مادرش بر محیط و آداب الهى و اجتماعى چیره شد و سرانجام در لشکر عبیداللّه بن زیاد قرار گرفت.

روزى مادر شمر که زن بزچرانى بود و در بیابان به کار خود مشغول بود، از چوپانى که از کنار او مى‏گذشت، تقاضاى آب کرد تا با آن رفع عطش کند. چوپان تقاضاى شیطانى خود را شرط دادن آب قرار داد و او نیز پذیرفت و از این طریق، نطفه شمر منعقد شد از این رو امام حسین علیه‏السلام در روز عاشورا خطاب به او فرمود: «یابن راعیة المِعْزى»؛ اى پسر زن بزچران!

این فرد جنایتکار شماره یک کربلا، توانست از چنگ مختار بگریزد اما مختار دسـتـور داد کـه او را هـر کجا رفته اسـت، پـیـدا کـنـنـد و بـه سـزاى اعمال ننگینش برسانند. شمر در ماجراى شورش کوفه بر ضدّ مختار از عاملان اصلى بود.




[ جمعه 89/9/26 ] [ 3:19 عصر ] [ م حجت ]


[ پنج شنبه 89/9/25 ] [ 3:39 عصر ] [ م حجت ]

دیروز یکی از دختران خوبم پیامکی زد واعمال عاشورا را پرسید .با خودم گفتم چرا مردم خوب ما که د رهمه مناسبت ها مطابق آداب آن روز عمل می کنند چرا کسی سراغ اعمال عاشورا را نمی گیرد .تنها چیزی که در اعمال امروز خواسته شده عزادار بودن وامساک از خو.ردن وآشامیدن است ،همان که با کمال تاسف رعایت نمی شود !امروز مولای مظلوم ما که جانش را برای رفع جهالت ما می داد تشنه وگرسنه وداغدیده مشغول رزم بود وما در همان  لحظه  سرگرم سرو  انواع نوشیدنی ها وخوردنی ها بودیم ! 

هرچه می گشتم کمتر حال دردمندانه عزا را می دیدم .راستی اگر کسی پدر مهربانش را از دست داده باشد رغبتی به خوردن دارد ؟ اگر کسی پدر مهربانش را از دست داده باشد به تماشای عزادار ی مردم می نشیند ؟ یا خود بر سر وسینه می کوبد  ومی گرید ؟

امروز باید درگوشه ای از مجلس عزا می نشستیم  وهمنوا با  صاحب عزای امروز که دردمندانه  به سوگ نشسته بود بر سر وسینه می زدیم وزیارت ناحیه را همنوا با او می خواندیم .

کاش مردم عاشق ما  نذورات خودرا در روز میلاد شادی آفرین حسین (ع) توزیع می کردند واجازه می دادند امروز مردم "امساک " کنند !

کاش کسی این ذوق را به خرج می داد وبه جای این همه نذورات عاشق  آرزومندی را به زیارت مولایش می فرستاد .

کاش کسی پیدا می شد وکتاب "زیارت ناحیه مقدسه " را بین مردم توزیع می کرد تا با مولایشان هم نوا شوند .

کاش این اخرین عاشورای فراق باشد وعاشورای بعدی را به مولای دردمندمان  اقتدا کرده وچون او عزاداری کنیم .


[ پنج شنبه 89/9/25 ] [ 3:32 عصر ] [ م حجت ]

شنیده اید در معرفت وولایت پذیری قمر بنی هاشم که وقتی امان نامه شمر آمد حتی اجازه نداد مولایش  از ماجراباخبر شود وگرد غم برچهره اش بنشیند

وباز شنیده اید که او به آب رسید اما آب ننوشید تا حتی در احساس با مولایش شریک باشد .

اما امشب باخود می اندیشیدم که آیا احساس امشب وفردای ما با مولایمان ،صاحب عزای این روزها یکسان است ؟ !

او از دیدگانش خون می بارد وما ....؟ 

او بی صبرانه در انتظار بازگشت ماست تا بیاید وبغض فرو خورده قرن های شیعه را تسکین دهد وما غافلانه همچنان دور از او به بازی خویش مشغولیم ....!

نکند سهم ما از عزای عالم فقط پوشیدن لباس سیاه باشد ودیگر هیچ ....

التماس دعا 


[ چهارشنبه 89/9/24 ] [ 6:51 عصر ] [ م حجت ]
<   <<   116   117   118   119   120   >>   >
درباره وبلاگ
پیوندهای روزانه
موضوعات وب