نگاه هشتم

پدر چهار تا بچه این‌ها را گذاشت توی اتاق و گفت این‌جا‌ها را مرتب کنید تا من برگردم. می‌خواست ببیند کی چه کار می‌کند. خودش هم رفت پشت پرده. از آن‌جا نگاه می‌کرد می‌دید کی چه کار می‌کند، می‌نوشت توی یک کاغذی که بعد حساب و کتاب کند برای خودش.

یکی از بچه‌ها که گیج بود یادش رفت. یادش رفت. سرش گرم شد به بازی و خوراکی و این‌ها. یادش رفت که آقاش گفته خانه را مرتب کنید.

یکی از بچه‌ها که شرور بود شروع کرد خانه را به هم ریختن و داد و فریاد که من نمی‌گذارم کسی این‌جا را مرتب کند.

یکی که خنگ بود، وحشت گرفتش. ترسید. نشست وسط و شروع کرد گریه و جیغ و داد که آقا بیا، بیا ببین این نمی‌گذارد جمع کنیم، مرتب کنیم.

اما آنکه زرنگ بود، نگاه کرد، رد تن آقاش را دید از پشت پرده. تند و تند مرتب می‌کرد همه‌جا را. می‌دانست آقاش دارد توی کاغذ می‌نویسد، بعد می‌رود چیز خوب برایش می‌آورد. هی نگاه می‌کرد سمت پرده و می‌خندید. دلش هم تنگ نمی‌شد. می‌دانست که هم ‌این‌جا است. توی دلش هم گاهی می‌گفت اگر یک دقیقه دیر‌تر بیاید باز من کارهای بهتر می‌کنم.

آخرش آن بچه‌ شرور همه جا را ریخت به همدیگر. هی می‌ریخت به هم، هی می‌دید این دارد می‌خندد. خوشحال است، ناراحت نمی‌شود. وقتی همه جا را ریخت به هم، همه چیز که آشفته شد، آن وقت آقا جان آمد. ما که خنگ بودیم، گریه کرده بودیم، چیزی گیرمان نیامد. او که زرنگ بود و خندیده بود، کلی چیز گیرش آمد. زرنگ باش. خنگ نباش. گیج نباش. شرور که نیستی الحمدلله. گیج و خنگ هم نباش. زرنگ باش، نگاه کن پشت پرده رد تنش را ببین و بخند و کار خوب کن. خانه را مرتب کن

از درس اخلاق استاد دولابی


[ شنبه 89/12/7 ] [ 7:4 عصر ] [ م حجت ]

چشمهایم از دلم رنجیده اند 

هرچه دل خواست آنها دیده اند

درعوض یک کار مشکل خواسته اند

دیدن موعود از دل خواسته اند 

چون نباشد دل پی دریای نور 

بسته باشد دیده هنگام ظهور 

مهدیا دلرا خودت یاری بده 

چشمهایم راتو دلداری بده 


[ جمعه 89/12/6 ] [ 4:30 عصر ] [ م حجت ]

 

مردى از امام صادق علیه السلام نصیحتی خواست! آن حضرت به او فرمودند:

1- اگر خداى تعالى روزى را به عهده گرفته است غصه خوردنت براى چیست؟!

2- اگر روزى تقسیم شده است، حرص و آز براى چیست؟!

3- و اگر سنجش (در قیامت) حق است، پس ثروت اندوزى براى چیست؟!

4- و اگر عوض دادن خداى تعالى حق است، پس بخل ورزیدن براى چیست؟!

5- و اگر کیفر الهى آتش دوزخ است، پس گناه براى چیست؟!

6- و اگر مرگ حق است، پس شادمانى براى چیست؟!

7- و اگر (کارنامه) اعمال بر خدا عرضه مى‏شود، پس فریب براى چیست؟!

8- و اگر گذر کردن بر صراط حق است، پس خودپسندى براى چیست؟!

9- و اگر تمام چیزها به قضا و قدر است، پس اندوه براى چیست؟!

10- و اگر دنیا ناپایدار است، پس اعتماد و آرامش به آن براى چیست؟!

 من و تو که الان این مطلب را خواندیم، وقت آن است که چند دقیقه‌ای به این چیست و چراها فکر کنیم.


خصال صدوق، ج 2، ص 450. سخنان حکمت‏آمیز، ترجمه و تحقیق ولی فاطمی

 

 


[ دوشنبه 89/12/2 ] [ 3:51 عصر ] [ م حجت ]


[ یکشنبه 89/12/1 ] [ 7:3 عصر ] [ م حجت ]

ازهمه قشنگ تر حال وروز اورا علی (ع( توصیف می کند میگوید : "رسول الله یک طبیب دوره گرد بود " دلش نمی آمد که خیلی باابهت  بنشیند آن بالا ، مریض ها شرفیاب حضوراوبشوند .لوازم معالجه اش رابرمی داشت راه می افتاد دور شهر ، پی مریض ها ."طبیب دوار بطبه"

چی باخودش برمی داشت ؟ یک دستش "مرهم " بود یک دستش "وسم" برای آنها که فقط زخم داشتند مرهم می گذاشت ،ولی بعضی ها ،دمل ها ی چرکی داشتند ،باید جراحی هم می کرد "وسم" مال همین کار بود وسم یعنی داغ هایی که قدیم برای شکافتن استفاده می کردند ،جراحی سرپائی .

علی (ع) می گوید :مرهم هایش کاری بودند اثر داشتند ،وسم هایش هم حسابی بودند ....

ازکتاب خداخانه دارد دکتر فاطمه شهیدی 


[ یکشنبه 89/12/1 ] [ 6:23 عصر ] [ م حجت ]
<   <<   106   107   108   109   110   >>   >
درباره وبلاگ
پیوندهای روزانه
موضوعات وب