نگاه هشتم |
این روزها سفره عزای حسین جز موارد معدودی جمع شده است .وچه رسم بدی است که با شروع مصایب فرزندان حسین ذکر مصایب ما تمام می شود . اما یادمان نرود این روزها همان روزهایی است که کاروان اسرا شهر به شهر به اسم خارجی گردانده می شوند وباز خاندان پیامبر جلوه نادانی وبی بصیرتی مردم را می بینند که برای شادی روح پیامبر فرزندانش را می آزارند .راستی چه دردی کشیدند ائمه مظلوم ما که همواره جهل ونادانی مردم را نظاره گر بودند .از آن باب علم پیامبر که باید به سوال تعداد موی ریش ان عرب جاهل جواب دهد واز امام رضای غریب که چه دردها در دل داشت ومردم ظاهر بین نمی دانستند واز امروز که مولای غریب ما انتظار بصیرت من ومارا می کشد . آری این روزها روزهای کتک خوردن فرزندان شهدای کربلاست . روزهای بهانه گیری اطفال یتیم ،روزهای دلتنگی رباب برای فرزندی که دیگر درآغوشش نیست و... این روزها حسینیه ای در دلمان بسازیم ومصیبت این روزها را برای خود مرور کنیم واشک بریزیم وبا این اشک مقدس دل خود را جلا دهیم [ یکشنبه 90/9/20 ] [ 6:54 عصر ] [ م حجت ]
دلتنگ کربلایم . دلم برای حبیب بن مظاهر تنگ شده است .دلم برای همه اصحاب حسین تنگ شده است .هرچه بیشتر فکر می کنم ،هر چه زمان جلو می رود ترسم بیشتر می شود .ترس از اینکه آیا می توانیم امام خود را یاری کنیم ؟ ترس از اینکه بگویم یل لیتنی کنت معک ....نه !ماهنوز آماده نیستیم .باز هم باید سربرآستان حبیب ها سایید واز آنها بابت یاری جانانه از امامشان تشکر کرد . برخی از ما که حاضر نیستیم برای رضای امام خود از حرام خدا چشم بپوشیم چگونه از زن وفرزند ومال ومنال خواهیم گذشت ؟ راستی از میان این همه عاشقی که دیرز برسر وسینه زدند چند نفرشان می توانند امام را یاری کنند ؟ اگر آنها می توانستند یار امامشان باشند واگر یالیتنی کنت معک انها راست بود که امروز امام درمیان ما بود وصبح ظهورش به تاخیر نمی افتاد . پس باز هم سراغ حبیب ها برویم که راستی خوشا به حالتان که تاریخ چون شمایی رابه خود ندیده است .دلم برای همه این حرفها برای حبیب تنگ شده است . [ چهارشنبه 90/9/16 ] [ 2:48 عصر ] [ م حجت ]
عصر عاشوراست .عصر غم انگیز ترین روز تاریخ بشریت ! شاید تا ساعاتی دیگر سفره عزاداری ما در دهه اول محرم جمع شود .اما عزای واقعی امام زمان از این لحظه آغاز می شود . این روزها با مرور مصایب حسین (ع) ضجه زدیم واشک ریختیم اما شنیدن کی بود مانند دیدن ؟ ! آری آن صاحب غریب وآواره ما همه مصایب را قرن هاست می بیند وبیداری مارا انتظار می کشد .واو از این لحظه دردناک ترین وقایع تاریخ را به چشم می بیند وخدا می داند چه حالی دارد او او اینک بدن های بی کفن وبدون سری را می بیند که درمیان درندگان بیابان رها شده اند . او یک کاروان دل شکسته ،عزادار وکتک خورده را می بیند .کاروانی که از فردای اسارت با کوله بار غم خویش ،شهر به شهر با جاهلانی برخورد می کنند که برای تقرب به پیامبر رحمت آنها را آزار خواهند داد . وخدا می داند وقتی شنیدن این قصه پر غصه امان مارا می برد دیدنش با دل مهربان او چه می کند ؟ خدا کند اشک وعزای ما مرهمی بر دل مهربانش باشد .کاش او خطاهای مارا نمی دید کاش دسته های سینه زنی را که هنگام نماز هم به عزاداری خود ادامه دادند نبیند ، کاش حرکات جاهلانه برخی از ما عاشقان حسین را نبیند .وکاش ما یادمان نرود که این امام مهربان وعزادار با دل شکسته اش در انتظار ماست .یادمان باشد که گناه من وماست که آمدن آن منتقم را تاخیر انداخته است .افسوس ..... [ سه شنبه 90/9/15 ] [ 3:42 عصر ] [ م حجت ]
حادثه کربلا آنقدر درس درخود دادر که هرچه بگوییم هنوز کم است .استادی که 30سال عمرش را صرف مطالعه تخصصی عاشورا کرده بود می گفت که هنوز نکات شگرفی درآن هست که جای مطالعه دارد . یکی از درس های عاشورا درس ادب است . از آب نخوردن عباس ، رد کردن امان نامه شمر و.....زیاد گفته اند .یکی از جلوه های ادب در مادر وهب است .مادری که جوان تازه دامادش درمیدان به شهادت می رسد .سرش رابرای مادر می فرستند ومادر دلاورانه به میدان می رود ودو نفر را می کشد .هرچه می خواهند این مادر داغدار را برگردانند نمی توانند اما وقتی صدای امام را می شنود که برگرد ،بلافاصله برمی گردد .که دیگر دربرابر فرمان امام درنگ جایز نیست . [ دوشنبه 90/9/14 ] [ 3:20 عصر ] [ م حجت ]
حاج اسماعیل دولابی در بیان ویژگیهای سرزمین کربلا می گوید:
«کربلا تربت میسازد و همه ابدان شیعیان را تربت میکند. از عطش، آب بدن خشک میشود و تشنه دنیا و آخرت میشود. هم تشنه آب ظاهری میشود و هم تشنه معنوی. تشنگی، آب بدن را میکشد و کم میکند و آن را خشک و خاک و تربت میکند. کسی که تشنه کربلا شد، بدنش سرانجام تربت میشود؛ همین بدن ظاهری، حتی اگر نمرده باشد.» «تربت را اگر به دریا بزنی، خجالت میکشد که طغیان کند و ساکت میشود. اگر آن را به تب شدید چهل درجه عرضه کنی، تب فوراً ساکت میشود و از آن بدن میرود، خجالت میکشد. تربت به او میگوید تو حرف نزن، من مال کربلایم. به تب میگوید من از صبح تا ظهر عاشورا طوفانها دیدهام.» «تو فقط یک طوفان دیدهای. تب خجالت میکشد و تا تربت امام حسین(ع) به آن میرسد سرش را پایین میاندازد و میرود. اگر به دریایی که طغیان کرده تربت نشان دهی، خجالت میکشد، سرش را پایین میاندازد و آرام میگیرد. همه شما، هم با عقلتان، هم با محبتتان و هم با ولایتتان میبینید که این درست است.» «اساساً وقتی کسی که ابتلا زیاد دیده است میآید، کسی که کم مصیبت دیده است، خاموش میشود. کسی برادر و یا عیالش مرحوم شده، دیگری بچهاش مرحوم شده و گریه میکند. وقتی آن که ابتلای بزرگتر دیده وارد میشود، آن یکی خاموش میشود و دیگر خجالت میکشد گریه کند. این خیلی ساده است. تمام ابتلائاتی که ما در دنیا میکشیم، با یاد کربلا ساکت میشود.»
[ دوشنبه 90/9/14 ] [ 8:35 صبح ] [ م حجت ]
|
|
[ طراحی : پرشین اسکین ] [ Weblog Themes By : Persian skin ] |