نگاه هشتم
پادشاهی به دیوانه ای رسید که سگی در کنار خود بسته بود ،به او گفت :
ای آزاد از قید تعلق !سگت خوبتر است یا خودت؟
دیوانه گفت :تصدقت گردم !این سگ هرگز از فرمان این گدا سربر نتابد .پس من وتو اگر از خدا فرمان بریم ،هردو از سگ بهتریم ورنه او از مابهتر است .

[ دوشنبه 89/6/22 ] [ 4:8 عصر ] [ م حجت ]


قطعه "چراغ سبز" از کتاب "بی بال پریدن" اثر زنده یاد دکتر قیصر امین پور

چراغ راهنما قرمز می‌شود. ترمز می‌کنیم و پشت چراغ قرمز می‌ایستیم.

در همین لحظه چند پرنده از روی سیمهای برق بالای سر ما برمی‌خیزند، بال زنان از چراغ قرمز رد می‌شوند و به طرف دیگر خیابان می‌روند.

چرا پرنده‌ها چراغ قرمز را رعایت نمی‌کنند؟

اما پرنده‌ها که ماشین نیستند!

آیا تنها ماشینها و قطارها و کشتی‌ها و هواپیماها چراغ راهنما دارند؟

چرا «باد» که می‌آید بدون توجه به چراغ راهنما از چارراهها می‌گذرد؟

چرا وقتی که «سیل» می‌آید هیچکدام از قوانین راهنمایی و رانندگی را رعایت نمی‌کند؟ از کوچه‌ها و خیابانها و چراغ قرمزها رد می‌شود. همه چیز را خراب می‌کند و خیابانهای جدید می‌سازد؟

اما سیل و باد که ماشین نیستند تا پشت چراغ قرمز، ترمز کنند و به احترام قانون بایستند! آیا آنها هیچ قانونی را رعایت نمی‌کنند؟

نه! فکر می‌کنم آنها هم هر کدام برای خودشان قانونی دارند و چراغ راهنمای خودشان را رعایت می‌کنند!

مثلاً روزها که چراغ زرد آسمان روشن می‌شود، پرندگان به پرواز درمی‌آیند، و غروب که چراغ آسمان قرمز می‌شود به آشیانه باز می‌گردند.

پروانه‌ها هم وقتی که چراغ چمن سبز می‌شود به پرواز درمی‌آیند و هنگامی که به چراغ قرمز چمن می‌رسند، توقف می‌کنند.

چراغ درختان که زرد و قرمز می‌شود، پاییز از چارراه فصلها می‌گذرد.

خلاصه ماشینها، آدمها و پرندگان و همه موجودات برای خودشان قوانین راهنمایی دارند.

اما آیا قوانین راهنمایی برای ماشینها و آدمها یکسان است؟

نه! ماشینها همیشه باید قوانین راهنمایی را رعایت کنند ولی آدمها که ماشین نیستند تا در همه جا این قوانین را رعایت کنند!

زیرا زندگی تنها یک خیابان نیست که سر همه چارراههای آن چراغ راهنما گذاشته باشند و جایی مخصوص عابر پیاده خط کشی کرده باشند.

زیرا بعضی از قسمتهای زندگی اصلاً آسفالت نشده است. بلکه جاده‌ای است سنگلاخ و پرپیچ و خم و پر از دره و پرتگاه.

زیرا در بعضی از قسمتهای زندگی اصلاً جاده‌ای پیدا نیست.

چراغ راهنما

زیرا در بعضی از راهها فقط یک جای پا، جاده را نشان می‌دهد.

زیرا در بعضی از جاها حتی جای پایی هم پیدا نیست . و ما اولین رهگذر آن راه هستیم. که جای پای ما جاده را می‌سازد.

زیرا در بعضی از قسمتهای زندگی اصلاً راه عبور نیست. بلکه کوهی است که باید با چنگ و دندان از صخره‌های سخت و عمودی آن بالا رفت.

در چنین چارراههایی هیچ چراغ راهنمایی نیست، به جز چراغی که در دلهای ما روشن است.

در چنین راههایی اگر ناگهان چراغ قرمز خون، به علامت خطر روشن شود، آیا باید بایستیم و از رفتن بمانیم، یا خطر کنیم و پیش برویم، تا چراغ سبز را برای دیگران روشن کنیم؟

در همین فکرها هستم که ناگهان چراغ راهنما پیش روی ما سبز می‌شود؛ به راه می‌افتیم.

[ دوشنبه 89/6/22 ] [ 9:19 صبح ] [ م حجت ]
خداوند در سوره انعام یک پیام رحمانی دارد . من جاء بالحسنه فله عشر امثالها ومن جاء بالسیئه فلا یجزی الا مثلها 
خداوند به کسی که حسنه را بیاورد ده برابر پاداش وبرای مرتکب بدی یک جزارا وعده داده است واین جز لطف ورحمت او نیست .
حسنه از حُسن است و"ه "  آخر ان مبالغه است یعنی کار ی که در اوج ونهایت حُسن اسن وسیئه کار ی که در نهایت  بدی است .
نکته جالب این که خدا به انجام دهنده بدی یا خوبی این وعده را نمی دهد بلکه به آورنده ان وعده می دهد (جاء ب) چرا که چه بسا در میانه راه حسنه را با ارتکاب بدی هایی مثل منت گذاشتن ،ریا ،و... از دست بدهیم وقدرت بردن حسنه را تا دادگاه عدل الهی نداشته باشیم واز سویی شاید با انجام نیکی ها  سیئه را نابود کرده وان را با خود نبریم .معلوم می شود انچه از ارتکاب حسنه مهمتر است قدرت تحویل دادن ان به خدا ی مهربان است .اینجا باید از سوء عاقبت به خدا پناه برد .
در روایت است که :ویل لمن آحاده اکثر من عشراته     وای برکسی که یکی هایش (سیئه) بیش از ده تایی هایش (حسنه) باشد .

[ یکشنبه 89/6/21 ] [ 10:7 صبح ] [ م حجت ]

نامت چه بود؟ آدم

فرزند؟ من را نه مادری نه پدری، بنویس اولین یتیم خلقت

محل تولد؟ بهشت پاک

اینک محل سکونت؟ زمین خاک

آن چیست بر گرده نهادی؟ امانت است

قدت؟ روزی چنان بلند که همسایه خدا،اینک به قدر سایه بختم به روی خاک

اعضاء خانواده؟ حوای خوب و پاک ، قابیل خشمناک ، هابیل زیر خاک

روز تولدت؟ روز جمعه، به گمانم روز عشق

رنگت؟ اینک فقط سیاه ، ز شرم چنان گناه

چشمت؟ رنگی به رنگ بارش باران ، که ببارد ز آسمان

وزنت ؟ نه آنچنان سبک که پرم در هوای دوست نه آ نچنان وزین که نشینم بر این خاک

جنست ؟ نیمی مرا ز خاک ، نیمی دگر خدا

شغلت ؟ در کار کشت امیدم

شاکی تو ؟ خدا

نام وکیل ؟ آن هم خدا

جرمت؟ یک سیب از درخت وسوسه

تنها همین ؟ همین!!!!

حکمت؟ تبعید در زمین

همدست در گناه؟ حوای آشنا

ترسیده ای؟ کمی

ز چه؟ که شوم اسیر خاک

آیا کسی به ملاقاتت آمده؟ بلی

که؟ گاهی فقط خدا

داری گلایه ای؟ دیگر گلایه نه؟، ولی ...

ولی چه ؟ حکمی چنین آن هم یک گناه!!؟

دلتنگ گشته ای ؟ زیاد

برای که؟ تنها خدا

آورده ای سند؟ بلی

چه ؟ دو قطره اشک

داری تو ضامنی؟ بلی

چه کسی ؟ تنها کسم خدا

در آ خرین دفاع؟ می خوانمش که چنان اجابت کند دعا


[ شنبه 89/6/20 ] [ 6:31 عصر ] [ م حجت ]

[ پنج شنبه 89/6/18 ] [ 11:2 صبح ] [ م حجت ]
<   <<   131   132   133   134   135   >>   >
درباره وبلاگ
پیوندهای روزانه
موضوعات وب