نگاه هشتم

بیست و پنجم ذی‌القعده یا نسیم الهی

فرصت‌های معنوی زندگی، نسیم‌هایی الهی هستند که دل و جان آنان را که خود را در معرض آن قرار دادند می‌نوازند و به آنها شادمانی و آرامشی ژرف می‌بخشند. «دحوالارض» نیز از آن‌گونه نسیم‌هاست، که سالی تنها یک‌بار می‌وزد. تکرار دوباره این نسیم روح‌بخش برای آنان‌که جان خویش را از عطر آن آکنده نساختند، نامعلوم است. پس این فرصت طلایی را دریابیم؛ که رسول خدا (ص) فرمود:

«اِنَّ لِرَبِّکُمْ فی ایامِ دَهْرِکُمْ نََفَحاتٌ فَتَعَرَّضُوا لَها لَعَلَّهُ اَن یصیبَکُمْ نَفْحَةٌ مِنْها فَلا تَشْقَوْنَ بَعْدَها اَبداً؛ همانا در طول زندگی شما نسیم‌هایی از سوی پروردگارتان می‌وزد. هان! خود را در معرض آنها قرار دهید، باشد که چنین نسیمی سبب شود که برای همیشه بدبختی از شما دور ماند».

مولوی نیز با اشاره به این حدیث شریف چنین سروده است:

گفت پیغمبر که نَفْحتهای حق

اندر این ایام می‌آرد سَبق

گوش و هُش دارید این اوقات را

در ربایید این‌چنین نفحات را

نفحه آمد مر شما را دید و رفت

هر که را می‌خواست جان بخشید و رفت

نفحه دیگر رسید آگاه باش

تا از این هم وا نمانی خواجه باش

آداب و اعمال روز دحوالارض

برخی از اعمال و آداب روز بیست و پنجم ذی‌القعده عبارتند از:

1. روزه گرفتن

2. ذکر فراوان خدا

3. خواندن دو رکعت نماز، نزدیک ظهر به این کیفیت:

در هر رکعت بعد از حمد پنج مرتبه سوره الشّمس بخواند و آنگاه بعد از سلام نماز بگوید:

«لا حَوْلَ و لا قوَّهَ اِلّا بِالله العلی العظیم» و سپس این دعا را بخواند:

یا مُقیلَ الْعَثَراتِ اَقِلْنی عَثْرَتی یا مُجیبَ الدَّعَواتِ اَجِبْ دَعْوَتی یا سامِعَ الْاَصْواتِ اِسْمَعْ صَوْتی وَ ارْحَمْنی و تَجاوَزْ عَنْ سَیئاتی وَ ما عِنْدی یا ذَالْجَلالِ وَ الْاِکْرام.

ای درگذرنده لغزش‌ها، از لغزشم درگذر! ای اجابت‌کننده دعاها! دعایم را مستجاب کن! ای شنوای آوازها! صدایم را بشنو و به من رحم کن و از بدی‌هایم و آنچه نزد من است درگذر! ای صاحب جلالت و بزرگواری.

4. خواندن دعایی که درماتیح آمده است              

التماس دعا 


[ دوشنبه 89/8/10 ] [ 5:10 عصر ] [ م حجت ]
همسایه های امام رئوف 
                          روززیارتی مولاست 
                                                     زیارتش را فراموش نکنید  

[ شنبه 89/8/8 ] [ 7:5 عصر ] [ م حجت ]

1) حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) فرمودند:
«پاره ای از تن من در زمین خراسان دفن خواهد شد، مؤمنی او را زیارت نکند، مگر آنکه
خداوند عزوجل بهشت را بر او واجب گرداند، و آتش را بر بدنش حرام کند.»
 

2) از حضرت امام رضا (علیه السلام) روایت شده است که فرمودند: 
«هر که برای زیارتم بار سفر بندد، دعایش مستجاب و گناهانش آمرزیده شود، هر که مرا
در آن قطعه زمین زیارت کند، همانند کسی است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و
سلم) را زیارت کرده باشد و خداوند اجر هزار حج مقبول و هزار عمره ی مقبوله برای او
بنویسد و من و پدرانم شفاعت کنندگان او در روز قیامت باشیم، و این قطعه زمین باغی
است از باغهای بهشت و محل رفت و آمد فرشتگان است و تا ابد گروهی از آسمان نازل می
شوند و گروهی بالا می روند تا آن که در صور بدمند. ( روز قیامت)
 
 3) حضرت امام جواد (علیه السلام) می فرمایند:
«هر که قبر پدرم در طوس را زیارت کند، خداوند گناهان گذشته و آینده ی او را
بیامرزد، و روز قیامت منبری رو به روی منبر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)
برای او نصب کند تا آن که خداوند از حسابرسی بندگانش فارغ شود.»

4) از حضرت امام جواد (علیه السلام) روایت شده است که فرمودند:
 
«برای کسی که پدرم (علیه السلام) را عارف به حقش در طوس زیارت کند، بهشت را از سوی
خدای متعال ضمانت می کنم.»
 5) از عبدالعظیم حسنی روایت شده است که گفت: شنیدم امام محمد بن علی الجواد
(علیهماالسلام) می فرمایند: «هر که پدرم را زیارت کند و از باران یا سرما یا گرما
به او آزاری رسد، خداوند آتش را بر بدنش حرام کند.»
 6) از علی بن حسن بن فضال به نقل از پدرش روایت شده است که گفت:
 
مردی از اهل خراسان به حضرت رضا (علیه السلام) عرض کرد: ای فرزند رسول خدا (صلی
الله علیه و آله و سلم) من رسول خدا را در خواب دیدم که به من می فرمودند: « وقتی
پاره ی تن مرا در زمینتان به خاک بسپارند، و امانتم را به شما بسپارند، و ستاره ی
من در خاک شما غروب کند، شما را چه خواهد شد؟
پس امام رضا (علیه السلام) به او فرمودند:
 
«من آن کسی هستم که در زمین شما دفن می شوم، و من پاره ی تن پیامبر شما هستم، و من
آن ودیعه و ستاره هستم، به راستی که هر کس مرا زیارت کند و حق و اطاعت مرا که خدا
واجب کرده است ، بشناسد، من و پدرانم در روز قیامت شفیع او خواهیم بود، و هر که را
روز قیامت ما شفیعش باشیم، نجات یافته است، حتی اگر گناهان جن و انس بر دوش او
باشد.
 


[ شنبه 89/8/8 ] [ 7:0 عصر ] [ م حجت ]
20070610_1435475957_

[ جمعه 89/8/7 ] [ 12:15 عصر ] [ م حجت ]

 

دانه کوچک بود و کسی او را نمی‌دید.

 

 

سال‌های سال گذشته بود و او هنوز همان دانه کوچک بود

 دانه دلش می‌خواست به چشم بیاید، اما نمی‌دانست چگونه.

گاهی سوار باد می‌شد و از جلوی چشمها می‌گذشت.

گاهی خودش را روی زمینه روشن برگها می‌انداخت

و گاهی فریاد می‌زد و می‌گفت:من هستم، من اینجا هستم، تماشایم کنید

اما هیچکس جز پرنده‌ها‌یی که قصد خوردنش را داشتند

یا حشره‌هایی که به چشم آذوقه زمستان به او نگاه می‌کردند

به او توجهی نمی‌کرد

دانه خسته بود از این زندگی؛

از این‌ همه گم‌ بودن و کوچکی خسته بود

یک روز رو به خدا کرد و گفت

نه، این رسمش نیست. من به چشم هیچ‌کس نمی‌آیم.

کاشکی کمی بزرگتر، کمی بزرگتر مرا می‌آفریدی

خدا گفت

اما عزیز کوچکم.... تو بزرگی، بزرگتر از آنچه فکر می‌کنی

حیف که هیچ وقت به خودت فرصت بزرگ‌شدن ندادی.

رشد ماجرایی است که تو از خودت دریغ کرده‌ای.

راستی یادت باشد تا وقتی که می‌خواهی به چشم بیایی، دیده نمی‌شوی.

خودت را از چشم‌ها پنهان کن تا دیده شوی

دانه کوچک معنی حرف‌های خدا را خوب نفهمید،

اما رفت زیر خاک و خودش را پنهان کرد

سال‌ها بعد دانه کوچک، سپیداری بلند و با شکوه بود

که هیچکس نمی‌توانست ندیده‌اش بگیرد.

سپیداری که به چشم همه می‌آمد

گاهی اتفاقی در زندگی آدم ها می افتد که فکر می کنند شر است
اما تنها خدا می داند که آن اتفاق برایش جز خیر نیست و 
گاهی خیری که فقط خدا می داند شر است


[ چهارشنبه 89/8/5 ] [ 8:40 عصر ] [ م حجت ]
<   <<   126   127   128   129   130   >>   >
درباره وبلاگ
پیوندهای روزانه
موضوعات وب