سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نگاه هشتم

بازهم محرم رسید. 

ماهی که اشک بر حسین دل را صفا میدهد، 

ماهی که با لباس سیاهمان دل را به فاطمه پیوند میزنیم و.... 

ماهی که دل را به ولایت بیشتر گره می زنیم و...

اما بیایید  " گریستن " را با "نِگریستن" همراه کنیم 

"شور "را  با "شعور "همراه کنیم 

که محرم ماه بصیرت است .

یادمان باشد حسین فاطمه را همانها کشتند که از او دعوت کرده بودند همان مسلمانان بی بصیرت .....

وشاید اگر امروز مهدی فاطمه دعا ودعوت ما را اجابت نمیکند از آن روست که هنوز حسینی نشده ایم وهنوز چون کوفیان بی بصیرتیم و.....گریه‌آور

بیایید دراین ماه حسینی شویم تا او دعوت مارا اجابت کند وپرده غفلت را کنار زند و..


[ شنبه 91/8/27 ] [ 3:49 عصر ] [ م حجت ]

 

به بهانه سالگرد شهادت عمارابو یقظان عمار بن یاسر از قبیله مخزوم 57 سال قبل از هجرت

متولد شد پدر ومادرش سمیه ویاسر از اولین شهدای اسلام بودند در 48 سالگی اسلام

آورد پیامبر هنگام شکنجه او توسط قریش میفرمود خدایا آتش را بر عمار برد وسلام کن

انچنان که بر ابراهیم چنین کردی در ساخت مسجد النبی تلاش فراوان داشت پیامبر غبار

از صورتش می زدود ومیفرمود :تو اهل بهشتی گروه ستم پیشه تو را خواهند کشت

 ستایشهای فراوان رسول خدا از او چهره ای دوست داشتنیساخته بود پیامبر در باره او میفرمو د:

 عمار با حق است واز آن جدا نمیشود

 لذا در بروز فتنه هاهمه به سوی او می امدند در جنگ صفین مرد ی سراغ علی (ع) رفته سوال میکند

چرا جنگ اسلام با اسلام است ؟ حضرت او را به عمار ارجاع میدهد وعمار چنین جوابمیدهد : 

این چهارمین بار است که پس از بدر واحد وحنین در برابر این پرچم میجنگم

 یعنی که محور ومعیار ولایت است وهر که در برابرش باشدباطل است

 عمار در 94 سالگی در رکاب علی (ع) وبه دست لشکر معاویه

به شهادت رسید  نهم صفر سالگرد شهادت اوست

  دردامروز جامعه ما کمبود عمارهای با بصیرتی است که پس از جنگ برای تنزیل ،برای تاویلبجنگند !



 


[ سه شنبه 90/10/13 ] [ 11:1 صبح ] [ م حجت ]

در همه تاریخ آدم های مثل ما زیر آبی رفتند آن پشت وپستوها قایم شدند جوری که درست معلوم نشود اهل کدام هستند تا هم از این ور بخورند هم از آن ور بعد یکدفعه یک بیابان بی آب وعلف پیدا شد که معادلات همه را ریخت به هم جای قایم شدن نداشت حالا انگار کن مثل زهیر هی راهت را کج کنی از بیراهه ها بروی تا به کاروان اما برخورد نکنی بالاخره چی ؟ بالاخره میفرستند دنبالت :

  بدتر از همه آن شب که چراغها را خاموش میکنند ودردل تاریکی میگویند این شب واین بیابان تصمیمت را بگیر

 عاشورا اگر این تصمیمت را بگیر را نداشت خیلی خوب بود

 هرچقدر میخواستند گریه میکردیم وبه سر وسینه می زدیم ولی موضوع اینست که از همان صبح عاشورا که خورشید در می آید همه ذرات دور وبر آدم داد میزنند :"تصمیمت را بگیر "

 حالا انگار ما لباس سبز وهمه چی را سبز برداشتیم وایستادیم این طرف چی صدایمان میکنند ؟ شبیه حسین ؟

 اصل گرفتاری ،اصل دروغ همین جاست کجای جان ما شبیه حسین است ؟وقتی رنگ روح ما قرمز است گیریم لباس سبز پوشیدیم نور افکن ها مارا لو خواهند داد !!

در همه تاریخ آدم های مثل ما زیر آبی رفتند آن پشت وپستوها قایم شدند جوری که درست معلوم نشود اهل کدام هستند تا هم از این ور بخورند هم از آن ور بعد یکدفعه یک بیابان بی آب وعلف پیدا شد که معادلات همه را ریخت به هم جای قایم شدن نداشت حالا انگار کن مثل زهیر هی راهت را کج کنی از بیراهه ها بروی تا به کاروان اما برخورد نکنی بالاخره چی ؟ بالاخره میفرستند دنبالت :

                                                                                                   "زهیر تصمیمت را بگیر "

 بدتر از همه آن شب که چراغها را خاموش میکنند ودردل تاریکی میگویند این شب واین بیابان تصمیمت را بگیر

 عاشورا اگر این تصمیمت را بگیر را نداشت خیلی خوب بود

 هرچقدر میخواستند گریه میکردیم وبه سر وسینه می زدیم ولی موضوع اینست که از همان صبح عاشورا که خورشید در می آید همه ذرات دور وبر آدم داد میزنند :"تصمیمت را بگیر "

 حالا انگار ما لباس سبز وهمه چی را سبز برداشتیم وایستادیم این طرف چی صدایمان میکنند ؟ شبیه حسین ؟

 اصل گرفتاری ،اصل دروغ همین جاست کجای جان ما شبیه حسین است ؟وقتی رنگ روح ما قرمز است گیریم لباس سبز پوشیدیم نور افکن ها مارا لو خواهند داد !!

 


[ پنج شنبه 90/10/8 ] [ 3:33 عصر ] [ م حجت ]

امشب آخرین شب عمر من است از فردا این حیاط کوچک به اندازه یک اسب خلوت تر خواهد شد ومن نیز این بار سنگین تن را برزمین خواهم گذاشت از فردا شماتتهای مردم نیز به پایان میرسد دیگر کسی نمیتواند بگوید همسر حسین مادر علی اکبر دچار جنون شده ساعتها نفس در نفس مقا بل اسب فرزندش مینشیند وهردو با هم اشک میریزندفکر نکن من این طعنه ها را نمی فهمم من اگر چه اسبم ولی با برترین خلایق امکان محشور بوده ام

  ازآن حکایت عظیم هنوز گفتنی بسیار است اما من دیگر تاب زنده ماندن ندارم اگر فقط انچه را من در راه بازگشت دیدم تو میدیدی بشریت را به نفرین خود میسوزاندی چرا که حیوان ترین حیوانها هم با یک مشت زن وبچه بی پناه که داغ دیده اند مصیبت کشیده اند شهید داده اند سیلی خورده اند یتیم شده اند وبه اسارت در امده اند چنین جفایی روا نمیدارد

 روزهای سختی پیش روی توست لیلا !این چند شبانه روز همه یک تمرین بود برای شنیدن اصل ماجرا مصیبت محبوبت حسین !

 واین کار من نیست لیلا من بار سفر بسته ام واین چند روز را هم در فراق سوارم بی عمر زیسته ام خبرحسین را باید از سجاد پرسید خودم دیدم که او علی رغم بیماری یال خیمه را کنار زده بود واز پشت پرده لرزان اشک به تماشای عاشورا نشسته بود !!

 

از کتاب پدر عشق پسر –سید مهدی شجاعی


[ شنبه 90/10/3 ] [ 2:42 عصر ] [ م حجت ]

 

اگر تاریخ دربارة امیرالمؤمنین (ع) می گوید که چگونه از ابن ملجم مواظبت کرد و هنگامی که ظرف شیری را برای حضرت می آوردند نیمی را می خورد و نیم دیگر را برای او می فرستاد، و دربارة او وصیّت و سفارش فراوان نمود، دربارة امام سجّاد نیز منقول است که: فرماندار مدینه که دل امام سجاد را خون کرده بود، از طرف عبدالملک مروان معزول شد و امر شد که او را به درختی ببندند و مردم بیایند و به او توهین کنند. امام سجاد (ع) اصحاب خود را خواست و سفارش فرمود که مبادا به او توهین شود! امام سجاد نزد او رفت و او را دلداری داد و نزد عبدالملک مروان وساطت او را کرد که از این خواری نجات یابد.

آن فرماندار معزول می گفت از علی بن الحسین و یارانش ترس دارم زیرا به آنها ظلم بسیار کردم.

راستی رفتار ما با دوستان خطاکار چگونه است ؟؟؟!!!!!!!!!!!!وااااای


 


[ سه شنبه 90/9/29 ] [ 6:1 عصر ] [ م حجت ]
<      1   2   3   4   5   >>   >
درباره وبلاگ
پیوندهای روزانه
موضوعات وب