نگاه هشتم |
[ چهارشنبه 89/8/5 ] [ 8:40 عصر ] [ م حجت ]
شیطان اندازه یک حبّه قند است گاهی می افتد توی فنجانِ دلِ ما حل می شود آرام آرام بی آنکه اصلا ً ما بفهمیم و روحمان سر می کشد آن را آن چای شیرین را شیطان زهرآگین ِدیرین را آن وقت او خون می شود در خانه تن می چرخد و می گردد و می ماند آنجا او می شود من [ دوشنبه 89/8/3 ] [ 4:36 عصر ] [ م حجت ]
فقط خود شما می توانید یک روز وقتی کارمندان به اداره رسیدند اطلاعیه بزرگی را در تابلوی اعلانات دیدند که روی آن نوشته شده بود: (( دیروز فردی که مانع پیشرفت شما دراداره بود درگذشت. شما را به شرکت در مراسم تشییع جنازه که ساعت 10 در سالن اجتماعات برگزار می شود دعوت می کنیم.)) در ابتدا همه از دریافت خبر مرگ یکی از همکارشان ناراحت شدند اما پس از مدتی کنجکاو شدند که بدانند کسی که مانع پیشرفت آنها دراداره می شد که بوده است. این کنجکاوی تقریبا تمام کارمندان را ساعت 10 به سالن اجتماعات کشاند. رفته رفته که جمعیت زیاد شد هیجان هم بالا می گرفت. همه پیش خود فکر می کردند:((این فرد چه کسی بود که مانع پیشرفت ما دراداره بود؟ به هرحال خوب شد که مرد!)) کارمندان درصفی قرار گرفتند و یکی یکی نزدیک تابوتی میرفتند و وقتی به درون تابوت نگاه می کردند ناگهان خشکشان میزد و زبانشان بند می آمد. آینه ای درون تابوت قرار داده شده بود و هرکس درون تابوت را نگاه می کرد تصویر خود را در آینه می دید. نوشته ای نیز بدین مضمون در کنار آینه بود: (( تنها یک نفر وجود دارد که می تواند مانع رشد شما شود او هم کسی نیست جز خود شما. شما تنها کسی هستید که می توانید زندگیتان را متحول کنید. شما تنها کسی هستید که می توانید بر روی شادی ها تصورات و موفقیتهایتان اثرگذار باشید. شما تنها کسی هستید که می توانید به خودتان کمک کنید. زندگی شما وقتی که رئیستان دوستانتان والدینتان شریک زندگیتان یا محل کارتان تغییر می کند دستخوش تغییر نمی شود. زندگی شما تنها وقتی تغییر می کند که شما تغییرکنید باورهای محدودکننده خود را کنار بگذارید و باور کنید که شما تنها کسی هستید که مسئول زندگی خودتان می باشید. مهمترین رابطه ای که در زندگی می توانید داشته باشید رابطه با خودتان است. خودتان را امتحان کنید. مواظب خودتان باشید. از مشکلات غیرممکن ها و چیزهای از دست داده نهراسید. خودتان و واقعیت زندگیتان را بسازید. دنیا مثل آینه است. انعکاس افکاری که فرد قویا به آنها اعتقاد دارد را به او بازمیگرداند. تفاوت ها در روش نگاه کردن به زندگی است.)) [ شنبه 89/8/1 ] [ 7:30 عصر ] [ م حجت ]
زاهد کیست! درویشی نزد پادشاهی رفت.پادشاه گفت :«ای زاهد!» درویش گفت :«زاهد تویی!» پادشاه پرسید :«من چگونه زاهد باشم هنگامی که همه دنیا از آن من است؟» درویش گفت :«نه،وارونه می بینی.این دنیا و آن دنیا برای من است.زمین در مشت من جای دارد.این تو هستی که از این همه چیز،به لقمه ای و جامه ای خرسند شده ای!».... زاهد آن کسی است که آخر ببیند،دوستاران دنیا آخور می بینند.در هر راهی،این درد است که آدم را با خود می برد.در همه کارها تا درد هوس و عشق در درون کسی بر نخیزد،او در آن کار به جایی نمی رسد.از کار دنیا گرفته تا کار آخرت؛خواه بازرگانی،خواه پادشاهی،خواه دانش،خواه هنر. تا درد زایمان به درون مریم چنگ نینداخت،به سراغ آن درخت نرفت.آن درد،در جان آن درخت نیز پیچید و آنگاه از تن خشک و سترون او،شکوفه ها جوشید و میوه ها زایید.ما نیز در اندرون خود همچون مریم،عیسایی پنهان داریم.اگر در ما،دردی پیدا شود،عیسای ما نیز زاییده خواهد شد وگرنه؛از همان راه پنهانی باز خواهد گشت [ پنج شنبه 89/7/29 ] [ 11:20 صبح ] [ م حجت ]
احترام به دوستان یونس بن یعقوب، یکی از شاگردان امام صادق علیهالسلام و امام کاظم علیهالسلام و از اهالی عراق بود که در سفر به مدینه منوره از دنیا رفت. هنگامی که حضرت رضا علیهالسلام از وفات یونس آگاه شد، به پاس سابقه طولانی محبت او به اهلبیت، از او به نیکی یاد کرد و به سرپرست قبرستان بقیع پیام داد تا اجازه دهند یونس را در آنجا به خاک بسپارند. حضرت حنوط و کفن یونس را فرستاد و به شاگردان پدرش اعلام کرد که در تشیع جنازه او شرکت کنند. شخصی به نام علی بن الحسین میگوید: روزی در قبرستان بقیع کنار قبر یونس بن یعقوب رفتم. نگهبان قبرستان از من پرسید: صاحب این قبر کیست که ابوالحسن الرضا علیهالسلام به من سفارش کرده تا چهل روز بر روی قبرش آب بپاشم. گفتم: این قبر یونس بن یعقوب، آزاد کرده امام صادق علیهالسلام است. [ سه شنبه 89/7/27 ] [ 9:39 صبح ] [ م حجت ]
|
|
[ طراحی : پرشین اسکین ] [ Weblog Themes By : Persian skin ] |