نگاه هشتم

پیر مرد روستا زاده ای بود که یک پسر و یک اسب داشت. روزی اسب پیرمرد فرار کرد، همه همسایه ها برای دلداری به خانه پیر مرد آمدند و گفتند:عجب شانس بدی آوردی که اسبت فرارکرد!

روستا زاده پیر جواب داد: از کجا میدانید که این از خوش شانسی من بوده یا از بد شانسی ام؟ همسایه ها با تعجب جواب دادن: خوب معلومه که این از بد شانسیه

هنوز یک هفته از این ماجرا نگذشته بود که اسب پی مرد به همراه بیست اسب وحشی به خانه برگشت. این بار همسایه ها برای تبریک نزد پیرمرد آمدند: عجب اقبال بلندی داشتی که اسبت به همراه بیست اسب دیگر به خانه بر گشت 

پیر مرد بار دیگر در جواب گفت: از کجا میدانید که این از خوش شانسی من بوده یا از بد شانسی ام؟ فردای آن روز پسر پیرمرد در میان اسب های وحشی، زمین خورد و پایش شکست. همسایه ها بار دیگر آمدند: عجب شانس بدی! وکشاورز پیر گفت: از کجا میدانید که این از خوش شانسی من بوده یا از بد شانسی ام؟ وچند تا از همسایه ها با عصبانیت گفتند: خب معلومه که از بد شانسیه تو بوده پیرمرد کودن


چند روز بعد نیروهای دولتی برای سربازگیری از راه رسیدند و تمام جوانان سالم را برای جنگ در سرزمینی دوردست با خود بردند. پسر کشاورز پیر به خاطر پای شکسته اش از اعزام، معاف شد

همسایه ها بار دیگر برای تبریک به خانه پیرمرد رفتند: عجب شانسی آوردی که پسرت معاف شد! و کشاورز پیر گفت: از کجا میدانید که...؟

 


[ چهارشنبه 89/3/19 ] [ 9:18 عصر ] [ م حجت ]

در روایات سوال را مفتاح وکلید علم دانسته اند حضرت علی (ع) راز موفقیت خود را در این میداند که در محضر پیامبر (ص) از لسان سول وقلب عقول برخوردار بوده است یعنی زبان سوال کننده وقلبی که پاسخهارا تحلیل مینموده است در قرآن نیز سفارش سوال شده است فاسئلو اهل الذکر

اما با همه این اوصاف در آیه شریفه 102 سوره مبارکه مائده از ما میخواهد از چیزهائی که سبب ناراحتی است سوال نکنیم

گاه در مسائل تشریعی مطلبی را خداوند مطرح نکرد وبا سوال ،کار را برخود سخت میکنیم مانند آنچه در شان نزول آیه آمده است :

وقتی پیامبر رحمت (ص) آیات حج را بر مردم تلاوت فرمودند عکاشه پرسید آیا در صورت استطاعت هرسال به حج رویم ؟ ایشان پاسخی ندادند سه بار سوال را تکرار کرد تا پیامبر عتابش کردند که اگر بگویم آری توانش را داری ؟ چرا از چیزی که خدا مطرح نکرد سوال میکنی؟

گاه در مسائل تکوینی خداوند طبق مصالحی برخی امور مثل طول عمر را بر ما مخفی کرده است وبا سوال کردن خود آرامش خویش را سلب میکنیم گاه هم در مسائل اجتماعی واخلاقی با پرس وجوها ی بی مورد عرصه زندگی را بر خود تنگ مینماییم مانند آنچه بنی اسرائیل در جریان گاو خود کردند وبا سوالات مکرر از ویژگیهای  گاو مورد نظر کار را برخود سخت کردند

سوال زیاد پرسیدن هم شایسته نیست جادارد که انسان جواب سوالات خودرا بررسی وتحلیل نماید وسوال مکرر این مجال را از ما میگیرد

پس سوال گرچه خوب است اما باید بجا وسنجیده باشد وراستی هم که :

هم سوال از علم خیزد هم جواب


[ سه شنبه 89/3/18 ] [ 10:31 صبح ] [ م حجت ]



استاد دانشگاه با این سوال شاگردانش را به یک چالش ذهنی کشاند:آیا خدا هر چیزی که وجود دارد را خلق کرد؟

شاگردی با قاطعیت پاسخ داد:"بله او خلق کرد"

استاد پرسید: "آیا خدا همه چیز را خلق کرد؟"

شاگرد پاسخ داد: "بله, آقا"

استاد گفت: "اگر خدا همه چیز را خلق کرد, پس او شیطان را نیز خلق کرد. چون شیطان نیز وجود دارد و مطابق قانون که کردار ما نمایانگر صفات ماست , خدا نیز شیطان است!"

شاگرد آرام نشست و پاسخی نداد. استاد با رضایت از خودش خیال کرد بار دیگر توانست ثابت کند که عقیده به مذهب افسانه و خرافه ای بیش نیست.

شاگرد دیگری دستش را بلند کرد و گفت: "استاد میتوانم از شما سوالی بپرسم؟"

استاد پاسخ داد: "البته"

شاگرد ایستاد و پرسید: "استاد, سرما وجود دارد؟"

استاد پاسخ داد: "این چه سوالی است البته که وجود دارد. آیا تا کنون حسش نکرده ای؟ "

شاگردان به سوال مرد جوان خندیدند.

مرد جوان گفت: "در واقع آقا, سرما وجود ندارد. مطابق قانون فیزیک چیزی که ما از آن به سرما یاد می کنیم در حقیقت نبودن گرماست. هر موجود یا شی را میتوان مطالعه و آزمایش کرد وقتیکه انرژی داشته باشد یا آنرا انتقال دهد. و گرما چیزی است که باعث میشود بدن یا هر شی انرژی را انتقال دهد یا آنرا دارا باشد "استاد تاریکی وجود دارد؟"

استاد پاسخ داد: "البته که وجود دارد"

شاگرد گفت: "دوباره اشتباه کردید آقا! تاریکی هم وجود ندارد. تاریکی در حقیقت نبودن نور است. نور چیزی است که میتوان آنرا مطالعه و آزمایش کرد. اما تاریکی را نمیتوان. در واقع با استفاده از قانون نیوتن میتوان نور را به رنگهای مختلف شکست و طول موج هر رنگ را جداگانه مطالعه کرد. اما شما نمی توانید تاریکی را اندازه بگیرید. یک پرتو بسیار کوچک نور دنیایی از تاریکی را می شکند و آنرا روشن می سازد. شما چطور می توانید تعیین کنید که یک فضای به خصوص چه میزان تاریکی دارد؟ تنها کاری که می کنید این است که میزان وجود نور را در آن فضا اندازه بگیرید. درست است؟ تاریکی واژه ای است که بشر برای توصیف زمانی که نور وجود ندارد بکار ببرد."

در آخر مرد جوان از استاد پرسید: "آقا، شیطان وجود دارد؟"

زیاد مطمئن نبود. استاد پاسخ داد: "البته همانطور که قبلا هم گفتم. ما او را هر روز می بینیم. او هر روز در مثال هایی از رفتارهای غیر انسانی بشر به همنوع خود دیده میشود. او در جنایتها و خشونت های بی شماری که در سراسر دنیا اتفاق می افتد وجود دارد. اینها نمایانگر هیچ چیزی به جز شیطان نیست."

و آن شاگرد پاسخ داد: شیطان وجود ندارد آقا. یا حداقل در نوع خود وجود ندارد. شیطان را به سادگی میتوان نبود خدا دانست. درست مثل تاریکی و سرما. کلمه ای که بشر خلق کرد تا توصیفی از نبود خدا داشته باشد. خدا شیطان را خلق نکرد. شیطان نتیجه آن چیزی است که وقتی بشر عشق به خدا را در قلب خودش حاضر نبیند. مثل سرما که وقتی اثری از گرما نیست خود به خود می آید و تاریکی که در نبود نور می آید.


نام مرد جوان یا آن شاگرد تیز هوش چیزی نبود جز ، آلبرت انیشتن

 


[ دوشنبه 89/3/17 ] [ 10:48 صبح ] [ م حجت ]


[ دوشنبه 89/3/3 ] [ 7:45 عصر ] [ م حجت ]

    

        

رها کنید دگر صحبت مداوا را 
فراق اگر نکشد، وصل می‌کشد ما را
تمام عمر تو ما را نظاره کردی و ما 
ندیده‌ایم هنوز آن جمال زیبا را
شراره‌های دلم اشک شد ز دیده چکید
ببین چگونه به آتش کشید، دریا را
قسم به دوست که یک موی یار را ندهم
اگر دهند به دستم، تمام دنیا را
به شوق آنکه ز کوی توام نشان آرد
به چشم خویش کشیدم غبار صحرا را
جنون کشانده به جایی مرا که نشناسم
طریق کعـبه و بت‌خانه و کلیسا را
تمام عمر به خورشید و ماه ناز کنم
اگر به خانه تاریک من نهی پا را
نسیم صبح ز راهی که آمدی برگرد 
ببر سلام ز من آن عزیز زهرا را


[ دوشنبه 89/3/3 ] [ 7:39 عصر ] [ م حجت ]
<   <<   151   152   153   154   155   >>   >
درباره وبلاگ
پیوندهای روزانه
موضوعات وب