نگاه هشتم
شخصی به نام ابوحامد می‏گوید: روزی به امام رضا علیه‏السلام نامه‏ای نوشته و از حضرت درخواست کردم در حقم دعا کند. حضرت در جواب نامه نوشت: برایت دعا کردم، ولی نماز عصر خود را از وقت خود تأخیر نینداز و زکات اموالت را پرداخت کن. وقتی نامه حضرت را خواندم، به خود آمده گفتم: من در نامه خود در مورد نماز عصر و زکات سؤالی نکرده و کسی جز از خدا از این مطالب آگاه نبود. من همواره نماز عصر را در لحظه‏های پایانی وقتش می‏خواندم و زکات اموال خود را هم مرتب نمی‏دادم.
[ سه شنبه 89/7/27 ] [ 9:36 صبح ] [ م حجت ]

[ دوشنبه 89/7/26 ] [ 6:50 عصر ] [ م حجت ]

امام رضا علیه السلام فرمود:

عقل شخص مسلمـان تمـام نیست، مگر ایـن که ده خصلت را دارا بـاشـد:

?- از او امید خیر باشد؛

?ـ از بدى او در امان باشند؛

?ـ خیر اندک دیگرى را بسیار شمارد؛

?ـ خیر بسیار خود را اندک شمارد؛

?ـ هـر چه حـاجت از او خـواهنـد دلتنگ نشـود؛

?ـ در عمر خود از دانش طلبى خسته نشود؛

?ـ فقـر در راه خـدایـش از تـوانگـرى محبـوب‌تـر بـاشــد؛

? ـ خـوارى در راه خـدایـش از عزت بـا دشمنـش محبـوب‌تـر بـاشــد؛

?ـ گمنـامـى را از شهرت، خـواهـان‌تـر بـاشـد؛

??ـ سپس فـرمـود: دهمى چیست ؟ به او گفته شـد: چیست؟

فـرمـود: کسی را ننگـرد جز ایـن که بگـویـد او از مـن بهتـر و پـرهیزکـارتـــر است.

منبع: تحف العقول، ص ??? .


[ دوشنبه 89/7/26 ] [ 6:49 عصر ] [ م حجت ]

گل آفتاب گردان رو به نور می چرخد و آدمی رو به خدا
 

گل آفتاب گردان رو به نور می چرخد و آدمی رو به خدا .
ما همه آفتاب گردانیم . اگر آفتابگردان به خاک خیره شود و به تیرگی ؛ دیگر آفتاب گردان نیست 
آفتاب گردان کاشف معدن صبح است وبا سیاهی نسبت ندارد . این ها را گل آفتابگردان به من گفت ومن تماشایش می کردم که خورشید کوچکی بود در زمین و هر گلبرگش شعله بود و دایره ای داغ در دلش می سوخت .
آفتابگردان به من گفت :"وقتی دهقان بذر آفتابگردان را می کارد مطمئن است که او خورشید را پیداخواهد کرد .

98324454.jpg

آفتابگردان هیچ چیز را با خورشید اشتباه نمی گیرد ؛ اما انسان همه چیز را با خدا اشتباه می گیرد .
آفتابگردان راهش را بلد است و کارش را می داند او جز دوست داشتن آفتاب و فهمیدن خورشید کاری ندارد . او همه زندگی اش را وفق نور می کند ، در نور به دنیا می آید و در نور می میرد . نور می خورد و نور می زاید .
دلخوشی آفتابگردان تنها آفتاب است . آفتابگردان با آفتاب آمیخته است و انسان با خدا . بدون آفتاب ، آفتابگردان می میرد؛ بدن خدا انسان . "
آفتابگردان گفت : " روز که آفتابگردان به آفتاب بپیوندد ، دیگر آفتابگردانی نخواهد ماند و روزی که تو به خدا برسی ، دیگر " تویی " نمی ماند . و گفت من فاصله هایم را با نور پر می کنم ، تو فاصله ها را چطور پر می کنی ؟ " 
آفتابگردان این را گفت و خاموش شد . گفتگوی من و آفتابگردان نا تمام ماند . زیرا که او در آفتاب غرق شده بود . 
جلو رفتم بوییدمش ، بوی خورشید می داد . تب داشت و عاشق بود . خداحافظی کردم ، داشتم می رفتم که نسیمی رد شد و گفت : " نام آفتابگردان همه را یاد آفتاب می اندازد ، نام انسان آیا کسی را به یاد خدا خواهد انداخت ؟ "

عرفان نظرآهاری


[ شنبه 89/7/24 ] [ 9:19 عصر ] [ م حجت ]
20070610_1372035454_

[ جمعه 89/7/23 ] [ 6:17 عصر ] [ م حجت ]
<   <<   126   127   128   129   130   >>   >
درباره وبلاگ
پیوندهای روزانه
موضوعات وب