نگاه هشتم |
در سوره مبارک اعراف آمده است وقتی نوح وهود رسالت خودرا به مردم معرفی می کنند می گویند اولا ما ناصح شما هستیم ثانیا چیزهایی میدانیم که شما نمی دانید این نکته نشان می دهد که : قرآن دو شرط برای مبلغین ومعلمین دین تعیین می کند : 1-باید خالص باشند ،به فکر منافع خود نباشند به تعبیر قرآن "ناصح "باشند یک معنای نصیحت "دوخت ودوز "است ناصح با نصایح خویش امور گسسته را رفو ودوخت ودوز می کند ،معنای دوم ناصح خالص بودن است یعنی نصیحت برای او نفعی ندارد تمام منفعت این نصیحت به مخاطب برمی گردد .هیچ فکر کرده اید چرا طبیب تمام عیوب جسم مارا می گوید ،نه فقط کسی دلخور نمی شود که به او مزد هم می دهیم،تشکر هم می کنیم ،دعا هم می کنیم! اما همین که کسی عیوب روح را گوشزد کرد .....؟ چرا که همه دلسوزی طبیب را باور کرده ودلسوزی امر کننده به معروف را نه ! 2-علم ودانش داشته باشند این دو نکته یعنی همان"تعهد وتخصص" آیا ما این شرایط را داریم ؟؟
[ سه شنبه 89/9/2 ] [ 3:45 عصر ] [ م حجت ]
ای دوست بیا که وقت شادی آمد هم عزت و هم نور الهی آمد
[ دوشنبه 89/9/1 ] [ 3:14 عصر ] [ م حجت ]
حضرت آیتالله مکارمشیرازی با نقل خاطرهای از چگونگی آغاز تدریس نهجالبلاغه در حوزه علمیه قم، این موضوع را باعث نجات خود در یک موضوع دانست. [ یکشنبه 89/8/30 ] [ 3:29 عصر ] [ م حجت ]
صیانه، آرایشگر دختر فرعون و همسر حزبیل یا حزقیل (بنابر نقلهای مختلف)، مردی که در قرآن کریم از او به «مؤمن آل فرعون » یاد شده، میباشد.1 این بانو، در ثبات ایمان و صبر و تحمل، کاری کرد که نظیر آن در تاریخ کمتر دیده شده است و در کتاب «خصائص الفاطمیه » روایت شده که در دولت امام زمان علیه السلام سیزده زن برای معالجهی مجروحان به دنیا رجعت میکنند که یکی از آنها همین «صیانة الماشطة» است. (ماشطه یعنی آرایشگر) ابن عباس از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت کرده است که: «وقتی در معراج بودم، رایحه و بوی بسیار خوش و نیکویی به مشامم رسید، به جبرییل گفتم: این چه بویی است؟ جبرییل گفت: این رایحه و بوی خوب، مربوط به آرایشگر آل فرعون و فرزندان اوست.»
صیانه در عشق خدا شعله کشیدروزی صیانه مشغول آرایش و شانه کردن موی دختر فرعون بود که ناگاه شانه از دستش بر زمین افتاد، او وقتی آن را برداشت گفت: «بسم الله» و ماجرا از همین جا آغاز شد. دختر فرعون به او گفت: آیا پدر مرا میگویی؟ صیانه گفت: خیر، بلکه کسی را می گویم که پروردگار من و پروردگار تو و پدر توست. دختر فرعون گفت: حتما این حرف تو را به پدرم خواهم گفت. صیانه هم گفت: بگو، من هیچ ترسی ندارم. دختر فرعون این جریان را به پدرش گفت. فرعون آتش خشمش مشتعل گشت و دستور داد صیانه و فرزندانش را حاضر کردند. فرعون به او گفت: پروردگار تو کیست؟ صیانه گفت: پروردگار من و پروردگار تو الله جل جلاله است. هر چه فرعون خواست او را از این عقیده منصرف کند، نتوانست. به او گفت: اگر از این عقیدهات دست برنداری، تو و فرزندانت را در آتش میسوزانم. صیانه گفت: بسوزان، مرا باکی نیست. فقط از تو میخواهم که پس از سوزاندن، استخوانهایمان را جمع کنی و آنها را دفن نمایی. فرعون گفت: این خواستهات را به خاطر حقی که بر ما داری اجابت میکنم. فرعون دستور داد تنوری از مس ساختند و در آن آتش افروختند. یک پسر او را در آتش انداختند تا پاک بسوخت و آن زن نظاره میکرد و یک یک بقیهی فرزندانش را نیز در آتش انداختند تا این که نوبت به طفل شیرخواره رسید. حالِ صیانه منقلب گردید; در آن حال کودک شیرخواره به زبان آمد و گفت: «ای مادر! صبر کن که تو بر حق هستی و بین تو و بهشت یک گام بیشتر نیست.» پس طفل را با مادرش در تنور انداخته و سوزاندند. گر ببینی یک نفس حسن ودود اندر آتش افکنی جان [ شنبه 89/8/29 ] [ 8:15 عصر ] [ م حجت ]
پسر بچه شروری اطرافیان خود را با سخنان زشتش ناراحت می کرد. روزی پدرش جعبه ای پراز میخ به او داد و گفت : هر بار که کسی را با حرف هایت نارحت کردی، یکی از این میخ هارا به دیوار انبار بکوب. راستی آیا با توبه می توانیم همه گذشته را به آسانی جبرا ن کنیم ؟؟؟!!! [ جمعه 89/8/28 ] [ 3:39 عصر ] [ م حجت ]
|
|
[ طراحی : پرشین اسکین ] [ Weblog Themes By : Persian skin ] |