نگاه هشتم |
در اولین آیات سوره مبارکه مریم ،خداوند از بنده خوبش زکریا میگوید اذنادی ربه نداءخفیا و..... او با تمام وجود وبا ندایی خفی خدارا می خواند از پیری خویش ونازایی همسرش می گوید واینکه تقاضای ولی از طرف خدا را داد .در لابلای این داستان زیبا نکاتی در باره آداب دعاست .این روش قرآن است که درلابلای داستان ادب می آموزد . 1- بهترین دعا دعای مخفی است .(نداءخفیا) در روایات است که خیر الدعا الخفی.پیامبر از کنار جماعتی که خدا را به بانگ وفریاد میخواندند عبورکردند فرمودند اتدعون الاصم ؟!آیاخدایی ناشنوارا می خوانید ؟! 2- دعا وقتی کارآیی دراد که او را به حالت اضطرار بخوانید .حالت اضطرار ،حال قطع امید از تمام اسباب ظاهری است . 3- دعا استغاثه میخواهد .دعا از سر سیری نمیشود .دعا شوریدگی مجنون وش می طلبد.دلابسوز که سوز تو کارها بکند 4- پیوستگی دعا .خداخوانی فصلی وموسمی به جایی نمیرسد.مستمر وهمیشه باید اور اخواند . 5- خلوص در دعا (فادعوه مخلصین له الدین) [ جمعه 92/5/25 ] [ 5:8 عصر ] [ م حجت ]
فردی که بنده خداست واز جانب خدا علم آموخته (وبه احتمال قوی خضر است ) با موسی همراه میشود . با قوم بخیلی مواجه میشوند که رسم مهمان نوازی به جا نمی آورند ،دیوار خرابی را می بیند آن را بی اجر ومزد برپا می دارد وبا سوال موسی مواجه میشود . جواب می دهد این دیوار متعلق به دو پسریتیم بود که زیر آن گنجی بود وپدر او فرد صالحی بود واگر دیوار خراب میشد نقشه وکروکی گنج از بین می رفت . نکات جالبی دراین جریان وجود دارد : * علت حفظ این گنج صلاحیت پدر او معرفی میشود .برکت ایمان پدرومادر عامل حفظ فرزندان است . روایت می گوید ما فرزندان را به تلاش پدران جزا میدهیم .«انا نجازی الابنا بسعی الآباء» معلوم نیست توفیقاتی که نصیب ما میشود نتیجه صلاحیت کدام یک از اجداد ما بوده است ! کاری کنیم که خیر ما هم به نسل های بعد برسد . * این کنز طبق روایات لوحی از طلا بوده که روی آن جملات ارزشمندی حک شده است .(معلوم میشود کنز فقط مادی نیست ) جملات حک شده بر این لوح : تعجب میکنم از کسی که یقین به مرگ دارد وبدمستی می کند . تعجب میکنم از کسی که تقدیرالهی را میداند و غصه میخورد . تعجب میکنم از کسیکه دنیا وتحولات آن را میبیند وبه آن اطمینان میکند .
[ دوشنبه 92/5/21 ] [ 5:48 عصر ] [ م حجت ]
روزی شیطان در گوشه مسجد الحرام ایستاده بود. حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) هم سرگرم طواف خانه کعبه بودند. وقتی آن حضرت از طواف فارغ شد، دید ابلیس ضعیف و نزار و رنگ پریده، کناری ایستاده است. فرمود:«ای ملعون! تو را چه میشود که چنین ضعیف و رنجوری؟!» گفت: «از دست امت تو به جان آمده و گداخته شدم.» فرمود: «مگر امت من با تو چه کردهاند؟» گفت: «یا رسول الله! چند خصلت نیکو در ایشان است، من هر چه تلاش میکنم این خوی را از ایشان بگیرم نمیتوانم.» فرمود: «آن خصلتها که تو را ناراحت کرده کدامند؟» گفت: «اول اینکه هرگاه به یکدیگر میرسند سلام میکنند و سلام یکی از نامهای خداوند است. پس هر که سلام کند حق تعالی او را از هر بلا و رنجی دور میکند و هر که جواب سلام دهد، خداوند متعال رحمت خود را شامل حال او میگرداند. دوم اینکه، وقتی با هم ملاقات کنند به هم دست میدهند و آن را چندان ثواب است که هنوز دست از یک دیگر برنداشته حق تعالی هر دو را رحمت میکند. سوم، وقت غذا خوردن و شروع کارها بسم الله میگویند و مرا از خوردن آن طعام و شرکت در آن دور میکنند. چهارم، هر وقت سخن میگویند: ان شاءالله بر زبان میآورند و به قضای خداوند راضی میشوند و من نمیتوانم کار آنها را از هم بپاشم، آنان رنج و رحمت مرا ضایع میکنند. پنجم، از صبح تا شام تلاش میکنم تا اینان را به معصیت بکشانم. باز چون شام میشود، توبه میکنند و زحمات مرا از بین میبرند و خداوند به این وسیله گناهان آنان را میآمرزد. ششم، از همه اینها مهمتر این است که وقتی نام تو را میشنوند با صدای بلند صلوات میفرستند و من چون ثواب صلوات را میدانم، از ناراحتی فرار میکنم؛ زیرا طاقت دیدن ثواب آن را ندارم. هفتم، هم اینکه ایشان وقتی اهل بیت تو را میبینند، به ایشان مهر میورزند و این بهترین اعمال است.» پس حضرت روی به اصحاب کرده و فرمودند: «هر کس یکی از این خصلتها را داشته باشد از اهل بهشت است.» [ یکشنبه 92/5/20 ] [ 4:38 عصر ] [ م حجت ]
قرآن درسوره کهف داستان کسی را نقل میکند که صاحب دوباغ سرسبز وپر ثمر بود اما چون ابلیس گرفتار انانیت شد وگفت «انا اکثرمنک مالا واعز نفرا» من از تو از جهت مال وعزت برترم وارد باغ شد وبا اطمینان گفت گمان نمیکنم رونق این باغ از بین برود . وگمان نمی کنم قیامتی برپاشود ! رفتارهای متکبرانه صاحب باغ وتحقیر مردمان ،کار خودش را کرد واو را به انکار قیامت کشاند ! ثم کان عاقبه الذین اساوء السوء ان کذبوا بایات الله سپس کار کسانی که اعمال بدی انجام دادند به انجا رسید که آیات الهی را تکذیب کردند . چه هشدار وحشتناک وچه گردنه خطرناکی .... یعنی ممکن است روزی گناهان من مرا به کفر وتکذیب او بکشاند و همه سرمایه زندگیم را ازکفم برابید ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ [ دوشنبه 92/5/14 ] [ 3:59 عصر ] [ م حجت ]
یکی از نکات جالب قرآن بیان قصه است . قصه های قرآن علاوه بردرس های تربیتی که دارد شیوه سخن گفتن را هم به ما می آموزد . اولا قرآن از بیان قصه هدفی دارد وبرای رسیدن به آن هدف شرایط وقوع داستان را به خوبی ترسیم میکند بگونه ای که گویی آن را میبینی ! ثانیا از زواید وحواشی داستانها به شدت پرهیز میکند وبه اصل مفید آن می پردازد.(حکایت سیصد سال خواب اصحاب کهف را در سه جمله بیان میکند) ثالثا به شیوه زیبایی ابتدا چکیده داستان را میگوید وسپس به تفصیل آن می پردازد.(صنعت ادبی براعت استهلال) درآغاز ذکر داستان اصحاب کهف با یک جمله کل داستان را بیان میکند که :عده ای جوانمرد به غار پناه بردند واز خدا رحمت و رشد خواستند . به یک نمونه از تصویر گری داستان اصحاب کهف در قرآن توجه کنید . وتری الشمس اذا طلعت تزاور عن کهفهم ذات الیمین واذا غربت تقرضهم ذات الشمال .. خورشید که طلوع میکند از طرف غار به سمت راست میل میکند ووقتی غروب میکند از طرف چپ می رود . این نکته نشان میدهد که غار شمالی جنوبی بوده ودهانه غار به سمت جنوب است .(بهترین شکل خانه سازی) خورشید به طور مستقیم به ابدان اصحاب کهف نمی تابد واین یکی از رازهای سالم ماندن آنان است . [ چهارشنبه 92/5/9 ] [ 4:57 عصر ] [ م حجت ]
|
|
[ طراحی : پرشین اسکین ] [ Weblog Themes By : Persian skin ] |