نگاه هشتم |
امان از دینی که از شهدا برعهده ماست ،آنان که از «همه چیز» خود گذشتند تا من ومارا به بیداری برسانند. آری از همه چیز ،از جان ،از نام ونشان، و..... آنها خود را دربیابان های ایران گم کردند ،تا درسالهای بعد،سالهای فراموشی ارزشها به شهرهای ما بازگردند وما را بیدار کنند . اگر آنها مفقود نمی شدند جنگ فراموش میشد ؛ارزشها فراموش میشد؛وما درغفلت خویش گم میشدیم ! آنها مفقود نشدند، خود را از دید ما «پنهان »کردند تا روزی چون امروز با ورود دوباره آنها به شهر ،ما خود را «پیدا»کنیم ! وامروز درسالگرد حزن آمیز شهادت مادرشان خود را به مانشان دادند تا دوباره «خودمان» را پیداکنیم وبیدار شویم و.... وچقدرشهدا به فکر ماهستند وما چقدرمدیون آنانیم. [ یکشنبه 92/1/25 ] [ 5:45 عصر ] [ م حجت ]
شاید کمتر بدانند که دلیل نحسی سیزده ورو آوردن به طبیعت دراین روز چیست ؟ «هولوکاست درایران » آری ،درست است هولوکاستی واقعی از طرف یهودیانی که برای خود افسانه هولوکاست بافته اند درایران. مُردخای یهودی با توطئه ای برادرزاده یهودی خویش(اِستر) را ملکه خشایار ،پادشاه ایران میکند . خشایار بی آنکه بداند اسیر توطئه یهودیان شده ،هامان وزیر باتدبیر وآگاه خویش را کشته وتسلیم فرامین استر ومردخای میشود . ودرسیزده فروردین دستور کشتار هزاران ایرانی را صادر می کند .برخی این تعداد را 77هزار وبرخی 500هزار که نیمی از چمعیت ایران آن روزاست می دانند . ایرانیان ، از آن روز سیزده را نحس دانسته وبرای فراموش کردن آن خاطره از شهر خارج شده به دامن طبیعت پناه میبرند . [ سه شنبه 92/1/13 ] [ 10:37 صبح ] [ م حجت ]
امدن نوروز گرچه از جهت پایان یک سال ودستهای خالی من غم وغصه را به همراه دارد ؛اما از سویی نوید آغاز است ونوید بخش . برای ما اهالی «تسویف» آغاز ،امید بخش است ، امید بهتر شدن واصلاح ؛آمید آدم شدن . سالی را که با نام زهرا ی اطهر شروع کرده ایم شاید با طهارت همراه باشد ..... امید آمدن ماه زیبای رجب وتمرین بندگی خدا و...... باز هم به این آغاز دل می بندم وبه امید سالی همراه با بندگی می نشینم که این تنها دعا وآرزوی منست وخدا کند پایان سال خجلت زده وحسرت بار نباشم واگر باشم دراین دنیا نباشم ! [ پنج شنبه 92/1/1 ] [ 10:53 صبح ] [ م حجت ]
عید امسال پر از بوی گل یاس شده است
[ چهارشنبه 91/12/30 ] [ 9:31 صبح ] [ م حجت ]
اگر به دنیا نیامده بودی، هر کسی چیزی کم داشت. پدر، با آن همه فضیلت، دختری نداشت تا زینتش باشد و وقتی با شیرین زبانی کودکانهات، لب به سخن میگشودی، چهره پدر را به وجد میآوردی. مادر، بانوی ارض و سما، همدمی نداشت تا روی زانوانش بنشاند و گیسوانش را شانه کند و سفره دلش را رو به روی نگاه مهربانش بگشاید. برادران، خواهر غمخواری نداشتند که محرم اسرارشان باشد و گرمی دل شان و قوت زانوان شان. دیگر کسی را نداشتند تا دنباله راه روشن خویش را به او بسپارند. کارهایی بود که فقط از دست تو برمیآمد؛ نه هیچ کس دیگر. اگر به دنیا نیامده بودی، دنیا چیزی کم داشت؛ دنیا، دختری را کم داشت که وقتی در اسارت، دهان میگشاید، کلمات پیروزمندانه پدر از صدایش سرازیر میشود. اگر به دنیا نیامده بودی، دنیا، خواهری کم داشت که وقتی غم و داغ فرزند بخواهد برادری را از او بگیرد، دستهایش را سایبان صبر کند و ذرات تحمل را بپاشد در هوای بیقراری. اگر به دنیا نیامده بودی، دنیا، عمهای کم داشت تا آغوش مهربان و خستهاش را به روی غنچههای برادر بگشاید و قوت دلشان باشد. و اگر به دنیا نیامده بودی، دنیا، سفیری کم داشت تا پیام آفتاب را به هر سایه و خلوت تاریکی برساند. اگر به دنیا نیامده بودی، دنیا، زینب را کم داشت، زینب را... [ شنبه 91/12/26 ] [ 8:2 عصر ] [ م حجت ]
|
|
[ طراحی : پرشین اسکین ] [ Weblog Themes By : Persian skin ] |