نگاه هشتم

وقتی بچه بودم دلم میخواست دنیا را عوض کنم .

 

بزرگتر که شدم گفتم : دنیا بزرگ است کشورم را تغییر می دهم .

 

در نوجوانی گفتم :کشور خیلی بزرگ است بهتر است شهرم را دگرگون سازم .

 

جوان که شدم گفتم : شهر خیلی بزرگ است محله ای خود را تغییر می دهم .

 

به میانسالی که رسیدم گفتم : از خانواده ام شروع میکنم .

 

در این لحظه آخر عمر می بینم که باید از خودم شروع می کردم ، اگر تغییر را از خودم آغاز کرده بودم خانواده ام ، محله ام ، شهرم ، کشورم و جهان را به قدر توانم تغییر می دادم.

 


[ شنبه 88/1/8 ] [ 4:51 عصر ] [ م حجت ]

زنون حکیم مردی را بر ساحل دریا ،اندوهگین دید که غم دنیا میخورد .حکیم اورا گفت :بر دنیاغم مخور !اگر در نهایت توانگری ،در کشتی بودی وکشتیت در دریا شکسته بود ودر حال غرق بودی ،آیا نهایت آرزویت ،آن نبود که نجات یابی وهمه ثروت را از دست بدهی ؟گفت :اگر بردنیا فرمانروایی داشتی وهمه اطرافیانت قصد کشتن تورا داشتند ،آیا آرزویت نجات ار دست آنان نبود ؟حتی به بهای ازدست دادن هر آن چه داری ؟

گفت :بلی

گفت :تو اکنون همان توانگری واینک همان پادشاه !

مرد به سخن حکیم آرام شد !


[ چهارشنبه 88/1/5 ] [ 9:45 صبح ] [ م حجت ]

 

آویزان طناب خود

کوهنورد توی تاریکی شب ساکش رو برداشت و از کوه برفی شروع به بالا رفتن کرد

 

ا و پس از سا لها آماده سازی، ماجراجویی خود را آغاز کرد

ولی از آنجا که افتخار کار را فقط برای خود می خواست،

تصمیم گرفت تنها از کوه بالا برود.

در یکی از پرتگاههای مسیر نزدیک قله  ناگهان پایش سر خورد و از کوه پرت شد!

از ترس داشت زهره ترک می شد!

اکنون فکر می کرد مرگ چقدر به او نزدیک است

ناگهان احساس کرد که طناب به دور کمرش محکم شد

بدنش میان آسمان و زمین معلق بود و فقط طناب او را نگه داشته بود

 

و در این لحظه  برایش چاره ای نمانده جز آن که فریاد بکشد

" خدایا کمکم کن"

ندا آمد:

" از من چه می خواهی؟ "

ای خدا نجاتم بده!

"واقعاً باور داری که من می توانم تو را نجات بدهم؟"

گفت : آره !

باز  ندا آمد : طنابت رو پاره کن

کوهنورد ترجیح داد آروم باشه و هیچ کاری نکنه ......

صبح روز بعد گروه نجات جسد یک کوهنورد را در ارتفاع  یک متری از زمین که از یک طناب آویزان بود و از سرما یخ زده بود پیدا کردند

راستی ما چقدر به طناب خودمون وابسته ایم

 


[ جمعه 87/12/23 ] [ 6:23 عصر ] [ م حجت ]

مهدی زیستی را رواج دهید

مساله وجود امام زمان (عج) از مهم ترین مسایل است اگر چه کارهای مهمی در این زمینه انجام شده است اما کارهای مهمتری هم هست

یکی از این کارها زدودن خرافاتی است که در بین عوام مشهور است مثل اینکه اگر 5 چهار شنبه مسجد جمکران بروید اگر در شب ششم سید ی دیدید امام زمان است ! 

گرفتاری امروز ما اینست که عده ای رسما خود ودیگران را به طرف بی دینی سوق میدهند وهمه چیز را انکار میکنند وزیر سوال میبرند و عده ای دیگر به اشاعه خرافات میپردازند .ادعای دیدن امام ومسایلی از این دست است

شخصی در نزد امام خمینی (ره)ادعای ملاقات با امام را داشت واز ایشان خواسته بود مشکلات را برای انتقال به ایشان بیان کنند !

امام برای اثبات کذب ادعایش فرمودند: من چند مساله دارم ،جوابش را برایم بیاور تا مشکلاتم را بگویم :مساله اول ارتباط حادت با قدیم است مطلب دوم چیزی که مورد علاقه ام بوده گم کرده ام از حضرت بپرسید گمشده ام کجاست ؟

آن شخص رفت وفقط نامه تندی برای امام نوشت !

نباید این مطلب در جامعه گسترش یابد که با طی کوه وبیابان ودشت  بدنبال دیدن ایشان باشیم ،آنچه وظیفه ما وشیعیان است اشاعه فرهنگ صحیح "مهدویت "و"مهدی زیستی" است وترویج افکار ائمه است

از سخنان ایه الله فاضل لنکرانی (ره)


[ دوشنبه 87/12/19 ] [ 7:19 عصر ] [ م حجت ]

خدایا اگرقرار است بمیرم،بگذارامامم بیاید!

اگرقراراست بسوزم، بگذارامامم ببیند!

واگرقرار است به غربت نشستن اواز جانب ماباشد!

الهی العفو...

التماس دعا


[ جمعه 87/9/22 ] [ 10:10 صبح ] [ م حجت ]
<   <<   66   67   68   69   70   >>   >
درباره وبلاگ
پیوندهای روزانه
موضوعات وب