نگاه هشتم |
امروز میلاد پدر بزرگوار ولی نعمتمان بود . صبح که خدمت فرزندش مشرف شدم جایی برای تبریک ندیدم .اسمی از عید نبود .حال وهوای روزهای میلاد درحرم حس نمی شد . گوئی مصیبت این روزهای فرزندان حسین آنقدر بزرگ وجانسوز است که جایی برای حتی یک روز تعطیل عزا نمی گذارد . درتمام این روزهای پر از مصیبت واندوه نمی توان اسمی از تولد برد . هرچه برسال های عمرم افزوده می گردد حس می کنم غم ومصیبت حسین بیشتر وجودم را می سوزاند . می توانم بفهمم آن عارف دل سوخته ای که فقط یک گوشه از مصیبت کربلا را نشانش دادند تا آخر عمر چه کشید . اما نمی دانم فرزند منتقمش مهدی که همه این صحنه ها را دیده است چه کشیده ومی کشد ؟؟؟؟بی جهت نیست که درزیارت ناحیه می گوید اگر اشکم تمام شود برایت خون می گریم . واو چه می کشد از شیعیانی چون من که انتظارش را هرروز به تاخیر می اندازیم ؟ منتقم مهربانی که می خواهد بیاید وبرای همیشه با انتقام از دشمنان دل شیعه را آرامش بخشد وما نمی گذاریم وهرروز با اعمالمان سدی برایش ایجاد می کنیم واو چه کند بادرد دشمنان ودرد مضاعف دوستانش !!!!پس کی بیدار می شوم خدایا !!!!!!!!!! من ازخویش خسته شدم وتو از لطفت نه !!!!!!عجب حلمی دارد خدا !!!!!! [ یکشنبه 90/10/11 ] [ 3:52 عصر ] [ م حجت ]
|
|
[ طراحی : پرشین اسکین ] [ Weblog Themes By : Persian skin ] |