نگاه هشتم |
اشکهای امام منتظر بزرگواری به نام حاج اقای موفق روزی با اشتیاق به یاد امام زمان افتاد آن قدر گریه کرد که بیهوش شد چندین بار گریه تا بیهوشی. گفت در عالم خواب وبیداری بودم که دیدم مرا به خیمه ای وارد کردند در حالی که در گوشه ای از خانه خدا بودم در ان خیمه به من گفتند که امام تورا پذیرفته است رفتم وایشان را زیارت کردم امام نشسته بودند وسخت گریه میکردند ومانند ناودان از چشم مبارکشان اشک جاری بود حضرت به من چنین فرمودند : " دعا کنید خدا فرج مرا به نعجیل اندازد " مسلما ایشان از بی عدالتیهای جهان رنج میبرند وبرای تحقق عدالت اجتماعی لحظه شماری میکنند ما نیز برای فرجش هم نوایش دعا کنیم خاطرات اقای ابو ترابی – نشریه موعود [ جمعه 87/1/30 ] [ 4:6 عصر ] [ م حجت ]
|
|
[ طراحی : پرشین اسکین ] [ Weblog Themes By : Persian skin ] |