نگاه هشتم |
پسر کوچک با عجله لباسهایش را درآورد و خنده کنان داخل دریاچه شیرجه رفت . مادرش از پنجره اتاق به او نگاه میکرد و از شادی کودکش لذت میبرد. ناگهان تمساحی را دید که به سوی فرزندش شنا می کرد. مادر وحشت زده به سمت دریاچه دوید و با فریاد پسرش را صدا زد . پسر سرش را برگرداند ولی دیگر دیر شده بود .... پسرک جواب داد: از نگاه شما بازویم مجروح شده است, اما من این جراجتها را بسیار دوست دارم, چون نشانه عشق مادرم به من است. نتیجه اخلاقی: مشکلاتی که در زندگی ما به وجود می آید, لطف و مهربانی خداوند به ماست و به قول شاعر: چشمها را باید شست جور دیگر باید دید [ سه شنبه 89/5/12 ] [ 4:54 عصر ] [ م حجت ]
|
|
[ طراحی : پرشین اسکین ] [ Weblog Themes By : Persian skin ] |