سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نگاه هشتم

ایستاده بود پشت همین در تکیه داده بود به همین دیوار ودر را روی چشمهای خیس علی باز کرده بود ،روی مردی که جانش وبرادرش را از دست داده بود .

ایستاده بود پشت همین در تکیه داده بود به همین دیوار وشنیده بود همسایه ها بلند ،طوری که بشنود می گویند :علی!اورا ببر جایی دور از شهر ،گریه هایش نمیگذارد شب بخوابیم .

ایستاده بود پشت همین در تکیه داده بود به همین دیوار وبه بلال که ساکت ومحزون آن پشت ایستاده بود گفت :دوباره اذان بگو من دلتنگم

ایستاده بود پشت همین در تکیه داده بود به همین دیوار ودر را روی علی بازکرده بود که می آمد تا برای سالهای طولانی خانه نشین باشد.

ایستاده بود پشت همین در تکیه داده بود به همین دیوار وگفته بود : نمیگذارم ببریدش

ایستاده بوددرست پشت همین در تکیه داده بود درست  به همین دیوار که ........!!


[ سه شنبه 89/2/7 ] [ 11:32 صبح ] [ م حجت ]
درباره وبلاگ
پیوندهای روزانه
موضوعات وب