نگاه هشتم


باد نوروز وزیدست به کوه و صحرا 

جامه عید بپوشید چه شاه و چه گدا 

بلبل باغ جنان را نَبُود راه به دوست 

نازم آن مطربِ مجلس که بُوَد قبله نما 

صوفی و عارف از این بادیه دور افتادند 

جام می گیر ز مطرب که روی سوی صفا 

همه در عید به صحرا و گلستان بروند 

منِ سرمست ز میخانه کُنم رو به خدا 

عید نوروز مبارک به غنی و درویش 

یارِدلدار ز بتخانه دری را بگشا 

گر مرا ره به در پیر خرابات دهی 

به سر و جان به سویش راه نوردم، نه به پا 

سالها در صف ارباب عمائیم بودم 

تا به دلدار رسیدم، نکنم باز خطا 


[ یکشنبه 89/1/1 ] [ 8:21 عصر ] [ م حجت ]
درباره وبلاگ
پیوندهای روزانه
موضوعات وب