سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نگاه هشتم

مهر هشتم

ما برون راتننگریم وقال را       مادرون را بنگریم وحال را

موسیا آداب دانان دیگرند                سوخته جان وروانان دیگرند

با هم را ه افتادیم من بودم وشبان .او میرفت چارق خدا را بدوزد روغن وشیر برایش ببرد موهایش را شانه کند من میرفتم پابوس حضرت

گفت حالا کدام حرم برویم ؟ گفتم فرقی باهم ندارند همه اولیای خدا یک نور واحدند  شبان خندید :برای توفرق نمیکند کجا برویم ؟ گفتم نه  نباید بکند

گفت :پس چرا به اسم او که میرسی روی چشمت را مه میگیرد ؟فرق نمیکند که ؟؟!

لال شدم مچ گرفته بود گفت :تو نورواحد واین حرفها سرت نمیشود درس تو هنوز به جایی نرسیده این درس کلاس بالائی هاست درس تو رسیده به نان ونمک! نان ونمک اورا خوردی به او دل بستی بین او وهمه ائمه فرق میگذاری نمک گیر شده ای

شناسنامه را از شیشه باجه بردم تو :آقا لطفا یک بلیط برای مشهد !

میخواستم قبل از زیارت غسل کنم میدانستم جزو آداب است دوش هتل اب گرم خوبی داشت لیف وصابون وکیسه هم بود برای سابیدن اما این شبان نگذاشت گفت فایده ندارد این ابها چرک را نمیشوید این لجنها لرد بسته اگر بسابی هم نمیرود گفتم :بااین سر ووضع برویم گفت :اهل بیرون کردن که نیستند معصوم هم که نمیتواند به رجس نگاه کند میبینند الان است که بارگاهشان نجس شود دستور میدهند زود بیایند مارا تطهیر کنند که همه جا را به گند نکشیم تا می ایند بشویندمان زود نیت میکنیم :خدایا مارا از پاکیزگان قرار بده واین میشود غسل زیارت گفتم :چه زرنگی!

گفت :کسیکه برای ملاقات رود غسل میکند عاقل ؟شیر اب را بستم یکی در گوشم زیارت جامعه خواند "ولایتتان زیبامان کردچرک روحمان را گرفت جانمان را شست "

ادامه دارد

                                                                          از کتاب خدا خانه دارد دکتر فاطمه شهیدی

 


[ دوشنبه 87/8/20 ] [ 8:35 عصر ] [ م حجت ]
درباره وبلاگ
پیوندهای روزانه
موضوعات وب