نگاه هشتم |
شهردار کجاست ؟ ساعت از 12 شب گذشته بود باران میبارید تلفنی خبردادند در بخشهائی از شهر سیل آمده آقا مهدی را خبرکردم به سرعت ترتیب اعزام نیرو را داد شهردار هم همراه آخرین گروه به سمت منطقه رفت فشار آب زیاد بود وحجم آب در حال افزایش برای کمک به سیل زده ها باید از میان جریان آب گل آلود که گاه تا کمر میرسید میگذشت در کنار خانه ای پیرزنی نشسته بود وناله میکرد آب اتاقهایش را فرا گرفته بود برداشتن فرش پر از گل ولای خانه اش کار مشکلی بود مهدی به شدت کار میکرد وعرق میریخت کارها که روبراه شد پیرزن به مهدی که در حال فعالیت بود نزدیک شد وگفت :خدا خیرت دهد مادر ! خدا عوضت دهد !نمیدانم این شهردار فلان فلان شده کجاست کاش او هم ذره ای از غیرت شمارا داشت !مهدی(که شهردار ارومیه بود ) به روی خودش نیاوردلبخندی زد وگفت : آره مادر کاش داشت ! از خاطرات شهید مهدی باکری [ سه شنبه 87/7/30 ] [ 9:25 عصر ] [ م حجت ]
|
|
[ طراحی : پرشین اسکین ] [ Weblog Themes By : Persian skin ] |