روزی از روزها که پیامبر خدا( صلّی الله علیه و آله) از کوچههای عبور میکرد، عده ای از مردم را دید که در آنجا جمع شدهاند. حضرت از آنها پرسید: بر گِرد چه جمع شدهاید؟
عرض کردند: دیوانه اى است که اعمال جنون آمیز و خنده آورش مردم را متوجه خود ساخته.
پیامبر آنها را به سوی خود فراخواند و فرمود:
او مریض است و دیوانه نیست. اما مى خواهید دیوانه واقعى را به شما معرفى کنم؟
همه خاموش بودند و با تمام وجودشان گوش مى دادند. عرض کردند: بفرمایید، اى رسول خدا. حضرت فرمود:
إنّ المَجنونَ حَقَّ المَجنونِ المُتَبَختِرُ فی مِشیَتِهِ، النّاظِرُ فی عِطفَیهِ، المُحَرِّکُ جَنبَیهِ بمَنکِبَیهِ، یَتَمَنّى علَى اللّهِ جَنَّتَهُ و هُو یَعصیهِ، الذی لا یُؤمَنُ شَرُّهُ و لا یُرجى خَیرُهُ فذلکَ المَجنونُ و هذا المُبتَلى
دیوانه حقیقى کسى است که با تکبر و غرور راه مى رود، متکبّرانه به دو طرف خود نگاه مى کند و پهلوهایش را با شانه هایش حرکت مى دهد. نافرمانى خدا مى کند و با این حال بهشت او را آرزو مى کند. کسى از شرّ او ایمن نیست و به خیرش امیدى نمى رود. پس دیوانه واقعى او است و این را که دیدید تنها یک بیمار است.