نگاه هشتم |
.آخرین روزهای سال تحصیلیست.اینروزها باید خداحافظی وحلالیت طلبی را دربرنامه داشته باشم . امسال علیرغم همه سختی ها ودغدغه های تراژدی پایان نامه ام که منجر به سوتی ها ونسیانهای بی سابقه وعجیب هم شد ؛چقد ر زود گذشت .انگار دیرزو بود اول مهر و..... این فرصتهای عمر است که به سرعت میگذرد ومصداق واقعی ان الانسان لفی خسر را تجسم میبخشد . فرصتهایی که به تعبیر امیر ملک بیان چونان ابر میگذرد و... فرصت میرود ومارا با حسرتها تنها میگذارد .حسرت آنچه باید انجام میدادیم وندادیم وآنچه نباید میگفتیم وگفتیم یک سال گذشت ومن باید در برابر هر دقیقه عمر دانش آموزانم پاسخگو باشم . آیا درست انجام وظیفه کردم ؟آیا هرچه کردم درست بود ؟ آیا رضایت خدا را به دست آوردم وآیا دین خود را به انبیا به خون شهدا و.. ادا کردم ؟ چقدر خود را ساختم تا توان ساختن بچه ها را بیابم ؟و......... وای اگر با نگاه کردنی یا چشم برگرفتنی ،گفتنی آنجا که نباید یا نگفتنی آنجا که باید ؛کسی را به «دین» بدبین کرده باشم و..... راستی چقدر معلمی سخت است وشیرین ..... وچه سخت تر وشیرین تر معلم دین بودن ..... خدایا با کرمت کاستی هایم را ببخش واندکم را پذیرا باش وتوفیقم عطا کن [ یکشنبه 93/2/7 ] [ 5:27 عصر ] [ م حجت ]
|
|
[ طراحی : پرشین اسکین ] [ Weblog Themes By : Persian skin ] |