سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نگاه هشتم

عبیدالله بن حر جعفی مردی شجاع و از هواداران عثمان بن عفان بود. هنگامی که عثمان کشته شد، عبیدالله گفت: خداوند می داند که من عثمان را دوست دارم و حتماً او را یاری خواهم کرد، اگر چه مرده باشد. بنابراین به معاویه پیوست و در جنگ صفین در شمار سپاهیان او جنگید. 

نقل شده که او زنی در 
کوفه داشت. وقتی اقامتش نزد معاویه طول کشید گمان کردند که کشته شده است عبیدالله پس از شهادت امام علی به کوفه رفت هنگامی که امام حسین به سمت کوفه حرکت کرد او از کوفه بیرون آمد تا با ایشان مواجه نشود. اما در نزدیکیکربلا در (قصر بنی‏مقاتل) که یک منزل با کربلا فاصله داشت، امام به خیمه ی "عبید الله بن حر جعفی" رسید.

امام خود به خیمه‏ی او وارد شد. او را به همراهی خواند و عبیدالله گفت: این اسب و شمشیر و غلامان مرا بگیر. به خدا سوگند هیچ چیزی را با این اسب طلب نکردم مگر این که بدان رسیدم و با این شمشیر بر هیچ چیزی ننواختم مگر آن که مرگ را چشید.

امام گفت: من یاری تو را خواستم نه اسب و شمشیرت را... اینک که یاریم نمی‌کنی از این جا دور شو تا صدای مظلومیت مرا نشنوی... من از رسول خدا شنیدم که فرمود: هر کس صدای مظلومیت خانواده‌ام را بشنود و یاری نکند، خداوند در آتش جهنم به عذابشان در افکند

هنگامی که مصعب بن زبیر خروج کرد به او پیوست و در جنگ با مختار ثقفی در سپاه مصعب بود. 
اما مصعب از وی ترسید و زندانی اش ساخت. پس از مدتی عبیدالله با وساطت عده ای آزاد شد و خشمگین از نزد مصعب رفت. 

پس از آن عبیدالله به جمع آوری سپاه پرداخت و سیصد تن جنگجو را گرد آورد. تکریت را تصرف و به 
کوفه حمله کرد و کار را بر مصعب بن زبیر دشوار ساخت. سر انجام عده ای از سپاهیانش متفرق گشتند و او از بیم اسیری در سال 68 هجری قمری خود را به فرات انداخت و غرق شد. 


[ یکشنبه 89/11/3 ] [ 4:12 عصر ] [ م حجت ]
درباره وبلاگ
پیوندهای روزانه
موضوعات وب