سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نگاه هشتم

  روزی مهندس ساختمانی، از طبقه ششم میخواهد که با یکی از کارگراش حرف بزند. 

خیلی او را صدا میزند اما به خاطر شلوغی و سرو صدا، کارگر متوجه نمیشود.

  به ناچار مهندس، یک اسکناس 10 دلاری به پایین می‌اندازد تا بلکه کارگر بالا رو نگاه کند.

  کارگر 10 دلار را برمی‌دارد و تو جیبش می‌گذارد و بدون اینکه بالارا نگاه کند مشغول کارش می‌شود.

 بار دوم مهندس 50 دلار میفرستد پایین و دوباره کارگر بدون اینکه بالارا نگاه کند پول را در جیبش می‌گذارد.

بار سوم مهندس سنگ کوچکی را می‌اندازد پایین و سنگ به سر کارگر برخورد می‌کند.

  در این لحظه کارگر سرش را بلند می‌کند و بالارا نگاه می‌کند و مهندس کارش را به او می‌گوید.

  این داستان همان داستان زندگی انسان است،

خدای مهربان همیشه نعمت ها را برای ما می‌فرستد اما ما سپاسگزار نیستیم.

 اما وقتی که سنگ کوچکی بر سرمان می‌افتد که در واقع همان مشکلات کوچک زندگیاند، به خداوند روی میآوریم.

  بنابراین هر زمان از پروردگارمان نعمتی به ما رسید لازم است که سپاسگزار باشیم قبل از اینکه سنگی بر سرمان بیفتد.

 

 


[ جمعه 92/11/4 ] [ 4:36 عصر ] [ م حجت ]
درباره وبلاگ
پیوندهای روزانه
موضوعات وب