• وبلاگ : نگاه هشتم
  • يادداشت : رضاي خدا
  • نظرات : 0 خصوصي ، 4 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + سيدفائزه 


    لباس جشن دامادي کفن بود
    شمار ميهمانان يک وطن بود
    به جاي دسته گل در دست داماد
    هزاران تير و ترکش در بدن بود
    ---------------------------------------------------

    کي مي شود که برگ و برت را بياورند؟
    آه اي درخت من ثمرت را بياورند؟
    اي شمع مرده يک کم ديگر صبور باش
    رفتند از افق سحرت را بياورند
    باور نمي کنم که از آن باغ آرزو
    نعش شکسته با تبرت را بياورند
    باور نمي کنم که برايم از آن سفر
    در کيسه جسم مختصرت را بياورند
    هرگز نخواستم که سر دست نيزه ها
    با هر اذان دوباره سرت را بياورند
    اي يوسفي که پيرهنت را فروختند!
    اي کاش لااقل خبرت را بياورند
    هرگز نشسته اي به اميدي که ناگهان
    از راه، کشته ي پسرت را بياورند؟
    صدها پرنده مثل تو از دست رفته اند
    تا از شلمچه بال و پرت را بياورند
    خوش آمدي به خانه ...

    پاسخ

    خيلي قشنگ بود منم تو اين سفر داعا کنيد دلم تنگه براشون
    + نرگس 


    سلام

    من خيلي ئقته که دلم مي خواهد برم مشهد؛اما نتونستم....

    نمي دونم چي شد که يک دفعه به اين وبلاگ سر زدم...

    پاسخ

    نايب الزيارتيم
    سرد است و يخ زده ،

    دلهاي غم زده ؛

    مولاي من بيا ،

    خورشيدِ صادقه .

    اللهم عجل لوليک الفرج

    ياحق


    پاسخ

    خداکند اعمالمان انتظارش را فريادبزند !
    سلام/لطفا کودکانه بخوانيد! بروزم.قالب جديد مبارک استاد